فرزند ارشد خانواده بودن
تنها ۴۱ درصد از نمونه تحت بررسی، بزرگترین فرزند خانواده بودند، در حالیکه در مطالعه (Mancuso, 1974) 60 درصد از افراد تحت بررسی این ویژگی را داشتند. علت کم بودن درصد این افراد در مطالعه کشور چین، شاید به علت عوامل و رفتارهای فرهنگی مخصوص چینی­ها باشد. در جامعه چین، به طور سنتی رسم بر این است که همه پسرها باید سهمی در کسب و کار خانوادگی داشته باشند نه فقط پسر ارشد خانواده. حتی امروزه هم هر یک از فرزندان انتظار دارند که کمک یکسانی در بر دوش گرفتن مسئولیت­های خانوادگی داشته باشند.
ازدواج و برخورداری از حمایت­های همسر
غیر از ۵ نفر از مصاحبه­شوندگان که هنوز مجرد بودند، بقیه افراد ازدواج کرده بودند و ۶۶ درصد از آنها (مطابق با نتایج تحقیقات Mancuso) ادعا کردند که همسرانی حامی و پشتیبان دارند و بدون حمایت آنها نمی­توانستند موفق شوند.
خود اشتغالی حداقل یکی از والدین
در تحقیق (Cooper and Dunkelberg, 1987) مشخص شد که حداقل یکی از والدین نیمی از کارآفرینان، خود اشتغال و یا کارآفرین بوده است. در مطالعه کارآفرینان چینی، ۶۲٫۵ درصد از نمونه آماری، کار خود را از والدین­شان به ارث برده بودند.
تحصیلات
یافته­های این پژوهش، نتایج تحقیقات (Evans and Leighton, 1987) را تائید می­ کند زیرا ۸۱ درصد از کارآفرینان، حداقل دارای یک مدرک دانشگاهی بودند و تمامی آنها معتقد بودند که داشتن تحصیلات متوالی دانشگاهی، می ­تواند نقش تاثیرگذاری در موفقیت کارآفرینان داشته باشد. آنها همچنین بیان کردند که در کسب و کار، فرصت­های زیادی بوجود می ­آید اما برای استفاده از آنها باید دانش کافی داشت زیرا ما در عصری زندگی می­کنیم که ارزش دانش بسیار بیشتر از سرمایه ­های مادی است.

( اینجا فقط تکه ای از متن پایان نامه درج شده است. برای خرید متن کامل فایل پایان نامه با فرمت ورد می توانید به سایت feko.ir مراجعه نمایید و کلمه کلیدی مورد نظرتان را جستجو نمایید. )

ب- عوامل محیطی
تجربه کاری پیشین
بیش از ۵۶ درصد از مصاحبه­شوندگان، تجربه کاری مرتبط با کارآفرینی خود داشتند. بر طبق نتایج تحقیقات (Hoad and Rosko, 1964) داشتن تجربه صنعتی پیش از آغاز کسب و کار جدید، رابطه تنگاتنگی با موفقیت کارآفرینی دارد. برعکس، نتایج پژوهش بر روی کارآفرینان چینی نشان می­دهد که تجربه کاری پیشین تاثیر زیادی بر موفقیت نداشته است و ۶۲٫۵ درصد از کارآفرینان کسب و کارشان را از خانواده به ارث برده­اند بدون اینکه تجربه کاری داشته باشند.
جابجایی و انتقال
نتایج مطالعه (Shapero and Sokol, 1982) ادعا کرده است که انگیزه ایجاد بسیاری از کسب و کارها جابجایی و انتقال است که شامل از دست دادن شغل، ترک مدرسه، جدایی از همسر و مسافرت به یک کشور دیگر است. در این مطالعه ۸۱٫۵ درصد از مصاحبه­شوندگان به علت جابجایی­های خاص، به سمت کارآفرینی تمایل پیدا کرده بودند. در این میان ۳۷٫۵ درصد به علت جابجایی شغلی، ۲۲ درصد به علت فارغ­التحصیلی، و ۲۲ درصد به خاطر سفر به هنگ­کنگ کسب و کار جدید خود را آغاز کرده بودند.
سایر ابعاد فرهنگی- اجتماعی
در این مطالعه، ۶۶ درصد مصاحبه شوندگان اذعان داشتند، هنگامی که آنها کسب و کار جدید خود را آغاز کردند، محیط اقتصادی و کاملا شرایط مناسبی برای آنها داشت. همچنین آنها گفتند که در آن زمان، آنها با فرصت­های بسیار زیادی مواجه شده ­اند و محیط اقتصادی مناسب، باعث شده تا آنها راحت­تر کار خود را آغاز نمایند. حتی بعضی از آنها معتقد بودند، در صورتی که وضع اقتصادی جامعه چندان مناسب نباشد، می­توان از این عامل به عنوان یک فرصت استفاده کرد. ۶۲٫۵ درصد از نمونه، بیان کردند که کارآفرینان در هنگام آغاز کسب و کار توسط آنها، از وضعیت اجتماعی کاملا مناسبی برخوردار بودند. این امر با نتایج تحقیق (Begley et al, 1997) سازگاری دارد. او معتقد است که بالا بودن وضعیت اجتماعی کارآفرینان باعث می­ شود که افراد بیشتری تمایل به ورود به عرصه کارآفرینی داشته باشند.
ترس از شکست
مطالعات (Begley et al, 1997) نشان داد که شرمساری ناشی از احتمال شکست، ممکن نیست که فردی را از ایجاد یک کسب و کار جدید بازدارد اما باعث می­ شود که اشخاص تمایل کمتری به مشاغلی داشته باشند که قبلا با شکست مواجه شده ­اند. در این مطالعه، تنها ۲۹ درصد مصاحبه­شوندگان ترس از وضع مالی و ارزیابی جامعه از شکست احتمالی خود را، عامل ترس از شروع کسب و کار جدید دانستند ولی اکثر آنها بیان کردند که در صورت شکست، از حمایت خانواده برخوردار خواهند بود و ۴۸ درصد از آنها هیچ­گونه ترسی از شکست نداشتند.
ج- عوامل شخصیتی
نیاز به موفقیت
بر اساس نتایج تحقیقات (Hull et al, 1980)، نیاز به موفقیت یک پیش بینی کننده ضعیف برای احتمال ورود به کسب و کار جدید است، اما در این پژوهش، این امر یکی از مهم­ترین دلایل مصاحبه­شوندگان برای کارآفرینی بود. بعضی از افراد حتی بیان کردند، در زمانی که مشغول کار قبلی خود بودند، بسیاری از اوقات توسط رییس خود سرزنش می­شدند و همین عامل باعث شد که آنها برای اثبات توانایی­های خود به ایجاد یک کسب و کار جدید روی آورند و به این ترتیب موفقیت خود را مدیون نیاز به پیشرفت و اثبات خود هستند.
مرکز کنترل
بیشتر کارآفرینان موافق این امر بودند که موفقیت، نیازمند اندکی شانس است اما تلاش­ های قاطع خود فرد اثرگذاری بسیار بیشتری دارد. ۸۴ درصد مصاحبه­شوندگان معتقد بودند که می­توانند سرنوشت خود را کنترل کنند. آنها گفتند چون روزگار بسیار سختی را گذرانده­اند، همین امر باعث شده که بیشتر و سخت­تر کار کنند. آنها تنها ۵ درصد از موفقیت خود را مدیون شانس بودند و بقیه آن را نتیجه فعالیت شبانه­روزی خود می­دانستند.
گرایش به سمت ریسک
تقریبا دوسوم مصاحبه­شوندگان با سطح کم و یا متوسطی از ریسک در ابتدای کار موافق بودند. بقیه افراد حتی حاضر بودند با وجود ریسک بسیار زیاد، کسب و کار جدیدی را آغاز نمایند. همه این افراد معتقد بودند که پیش از هر کاری باید ریسک آن کار را محاسبه کرده و تلاش نمود آن را به حداقل ممکن رساند.
نتایج مطالعات (Palich and Bagby, 1995) پیشنهاد کرده است که کارآفرینان در موقعیت­های دارای ریسک و خطر، خوشبین­تر از سایر افراد هستند، و این تحقیق نیز به نتیجه مشابهی دست یافت. به عنوان مثال، در مورد چند نفر از نمونه ما، دوستان و خانواده شخص کارآفرین، به هیچ­وجه نسبت به موفقیت کسب و کار آنها خوشبین نبودند. بعضی از آنها بیان کردند در هنگام راه ­اندازی کارشان، به این موضوع فکر می­کرده ­اند که چگونه می­توانند در مقابل شرکت­های باسابقه در آن صنعت ایستادگی کنند. با این وجود ترسی از این امر به خود راه ندادند.
تحمل ابهام
نیمی از مصاحبه­شوندگان، از تحمل ابهام بالایی برخوردار بودند، و ۱۶ درصد آنها در سطح متوسطی قرار داشتند. این امر با نتایج تحقیقات (Begley and Boyd, 1986) مطابق است که معتقد بودند موسسان شرکت­های کوچک از تحمل ابهام بالاتری نسبت به سایرین برخوردار بوده ­اند.
خودانگیختگی
بیشتر مصاحبه­شوندگان(۸۱ درصد) دارای رویاهایی از زمان بچگی بودند. حدود ۳۵ درصد از آنها آرزو داشتند که خودشان یک کسب و کار را آغاز کنند، ۱۵ درصد می­خواستند که یک متخصص شوند و ۱۲ درصد می­خواستند که ثروتمند شوند. بیش از نیمی از آنها هیچ­وقت فکر نمی­کردند که روزی کارآفرین شوند اما بیشتر آنها می­دانستند که واقعا چه می­خواهند. از بین ۸ مصاحبه­شونده که در کودکی وضع مالی بدی داشتند، ۴ مورد از آنها در خیال خود تلاش می‌کردند که فردی ثروتمند و یا تاجر شوند اما بقیه آنها هرگز چنین تصوری نداشتند.
همانطور که قبلا بیان شد یکی از نیروهای متمایل کننده افراد به سمت کارآفرینی، نیاز به موفقیت است. بیش از نیمی از نمونه مذکور(۵۹ درصد)، این عامل را به عنوان یک فاکتور کلیدی در کارآفرینی خود ذکر کرده ­اند. تنها ۲ نفر از آنها، پول را عامل اصلی آغاز کسب و کار خود دانستند.
این نتایج با تحقیقات (Redding, 1990) همخوانی ندارد. در پژوهش او، تقریبا سه چهارم از پاسخگویان، پول را عامل مهمی در روی آوردن به کارآفرینی ذکر کردند. شاید علت این امر آن بوده است که تحقیق او در زمانی انجام گرفت که بسیاری از این پاسخگویان در زیر خط فقر به سر می­بردند اما با گذشت یک دهه از آن، کسانی که به کارآفرینی روی می­آورند معمولا از خانواده‌هایی هستند که از وضع مالی مناسبی برخوردارند.
اعتماد به نفس
سه چهارم از مصاحبه­شوندگان اظهار داشتند که از اعتماد به نفس بالایی برخوردارند. این نتیجه با یافته­های پژوهش (Robinson et al, 1991) مشابه است که عنوان داشته موفقیت در یک شغل به میزان زیادی نتیجه اعتماد به نفس است.
نوآوری و خلاقیت
نتایج پژوهش (Begley et al, 1997) نشان داده است که در آمریکا، افرادی که می­خواهند از خود یک نوآوری بروز دهند، احساس می­ کنند که با ایجاد یک کسب و کار جدید می­توانند فرصت‌هایی را در این زمینه برای خود بوجود آورند، در حالیکه مردم سنگاپور و اندونزی در صورتی به کارآفرینی روی می­آورند که از نتیجه آن مطمئن بوده و حداقل خطر شکست را برای آن کار در متصور باشند. اگر این افراد در پی نوآوری باشند ترجیح می­ دهند که این کار را در سایه حمایت یک شرکت بزرگ انجام دهند.
در پژوهش مورد بحث ما، ۵۶ درصد از مصاحبه­شوندگان جنبه­ های نوآورانه داشتند و حدود دو سوم از آنها خلاقیت و نوآوری را در خلق کسب و کار جدید مهم می­دانستند اما خلاقیت و نوآوری آنها در کارشان بازتاب زیادی نداشت. به خاطر تاثیر فرهنگ غربی، کارآفرینان هنگ­کنگ از لحاظ روحیه نوآوری و خلاقیت بین ویژگی­های فرهنگ آمریکایی و سنگاپوری قرار داشتند. مطالعات بیشتر نشان داد که بیش از نیمی از مصاحبه­شوندگان یک شغل موروثی از والدین خود داشتند و در مقابل نوآوری و خلاقیت، محافظه­کار بودند و ترجیح می­دادند که در کارشان با ریسک کمی مواجه شوند. همچنین خلاقیت در هنگ­کنگ همانند آمریکا مورد تشویق قرار نمی­گیرد.
مقاومت و پافشاری
بر طبق نظر (Hill, 1960) مقاومت، یک فاکتور اساسی در موفقیت است و در پژوهش مورد نظر ما نیز ۹۱ درصد از نمونه، افرادی با مقاومت فراوان بودند. آنها هرگز به موانع اجازه نمی­دادند که کار آنها را متوقف سازد. نگرش آنها نسبت به شکست کاملا خوشبینانه بود، و عنوان می­کردند در صورت مواجهه با شکست، بدون توجه به اینکه شکست خورده­اند سعی می­کردند راه جدیدی را برای حل آن مشکل بیازمایند.
اخلاقیات
همه کارآفرینان تحت بررسی اظهار داشتند که شخصی هستند که اخلاقیات کسب و کار را رعایت می­ کنند و حتی این عامل را جزء مهم­ترین عوامل موفقیت می­دانند. این نتیجه با نتایج پژوهش (Redding, 1990) تناقض دارد که بیان کرده است پاسخ­گویان درجه اهمیت کمی را به اخلاقیات اختصاص داده­اند و معتقد بوده ­اند که آنها برای پول­دار شدن به این کار روی آورده­اند. پس باید از راه ممکنی به سمت این هدف حرکت نمایند.
در اظهار نظری دیگر (Lasker, 1978)، معتقد است از آنجایی که کارآفرینان از وجهه اجتماعی بالاتری نسبت به سایرین برخوردارند، جامعه از آنها انتظار دارد که بیش از دیگران اصول اخلاقی را رعایت کنند. آنها برای حفظ شهرت خود و موفقیت بلند مدت، چاره­ای جز پایبندی به اخلاقیات ندارند وگرنه هیچ­کس به کار آنها اعتماد نخواهد داشت.
شناسایی اهمیت روابط بین فردی
مطابق با نتایج تحقیقات (Gartner, 1985)، ۹۰ درصد از مصاحبه­شوندگان این پژوهش، روابط بین فردی و حمایت­های اجتماعی را یکی از مهم­ترین عوامل موفقیت کارآفرینان دانستند و بیان کردند که تا وقتی روابط مناسبی با سایر افراد نداشته باشید، نمی­توانید با بسیاری از مشکلات کسب و کار جدید مواجه شوید.
تعهد، عزم و اراده
۸۴ درصد از مصاحبه­شوندگان فکر می­کردند که تعهد بسیار بالایی به سازمان خود دارند که با رفتارهای کارآفرینی اعلام شده توسط (Timmons, 1989) هماهنگی کامل دارد.
صداقت و قابل اعتماد بودن
حدود ۸۱ درصد از مصاحبه­شوندگان صداقت و درستی را به عنوان اولین عامل در موفقیت خود ذکر کردند که با نتایج پژوهش­های(Timmons, 1989) مطابقت دارد که بیان کرده بود برای کارآفرینان بسیار مهم است که آنچه را گفته­اند انجام می­ دهند، واقعا به درستی انجام دهند. اگر شما صداقت نداشته باشید، نمی­توانید از فرصتهای پیش آمده به خوبی استفاده کنید.
قطعیت
مطابق با نتایج پژوهش (Timmons, 1989)، سه چهارم از نمونه، از قطعیت زیادی برخوردار بودند. قطعیت به معنای این است که اگر شما هدفی دارید، باید بر آن متمرکز شوید تا زمانی که به آن دست یابید.
یادگیری از شکست­ها

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت


فرم در حال بارگذاری ...