۲) آیاتی که نشان می‌دهند روح از همین نشئه طبیعت و بدن برمی‌خیزد، یعنی موجود مادی اطوار و ادواری را پشت سر می‌گذارد و به مرحله روح می‌رسد. در آیه‌ای که به آفرینش آدم از خاک و آفرینش نسل او از آب اشاره می‌کند، آن‌گاه می‌گوید نطفه را علقه، علقه را مضغه، و مضغه را استخوان کرده و او را به آفرینشی دیگر پدید آوردیم، آفرینش دیگر از سنخ تحولات مادی نیست. مهم گذر انسان از مراحل گفته شده است تا از موانع بگذرد و معلم فرشته‌ها شود (همان، ج۱۷، ص۲۷۰).
از نظر علامه‌طباطبائی، در تسویه انسان هر عضو آن در جایى قرار گیرد که باید قرار بگیرد؛ و بعید نیست از جمله (اِنّى خالِقٌ) و جمله (فَاِذا سَوَّیتُُهُ) استفاده شود که آفرینش بدن انسان اولى به تدریج و در طول زمانى صورت گرفته، ابتدا خلق بوده که عبارت است از جمع‌آورى اجزاء و سپس تسویه بوده که عبارت‌ است از تنظیم اجزاء و نهادن هر جزئی را در جاى مناسب، آن‌گاه نفخ روح بوده است. و اگر در جاى دیگر فرموده (خَلَقَهُ مِن تُرابٍ ثُمَّ قالَ لَهُ کُن فَیَکُون با این استفاده ما منافات ندارد، براى این‌که جمله (ثُمَّ قالَ لَهُ…) ناظر به ایجاد روح، یعنى نفس انسانیت است نه راجع به بدن، همچنان‌که در جاى دیگر بعد از آن‌که آفرینش تدریجى را بیان مى‌کند درباره آفرینش روح چنین تعبیر مى‌نماید: (ثُمَّ اَنشِاناهُ خَلقاً ءآخَرَ).
و منظور از جمله (وَ نَفَختُ فیهِ مِن رُوحِی)، ایجاد روح در آدمى است و برقرار کردن رابطه میان بدن و روح است، همچنان‌که در آیه (ثُمَّ جَعَلناهُ نُطفَهً فِى قَرارٍ مَکینِ ثُمَّ خَلَقنَا النُّطفَهَ عَلَقَهً فَخَلَقنَا العَلَقَهَ مُضغَهً فَخَلَقنَا المُضغَهَ عِظاماً فَکَسَونَا العِظامَ لَحماً ثُمَّ اَنشَاناهُ خَلقاً آخَرَ)، و آیه (قُل یَتَوَفّیکُم مَلِکُ المَوتِ الَّذِى وَ کُلّ بِکُم) به این معنا اشاره دارد. چون در آیه اول روح انسانى همان بدنى است که آفرینش دیگر به خود گرفته، بدون این‌که چیزى بر آن اضافه شده باشد. و در آیه دوم روح در هنگام مرگ از بدن گرفته مى‌شود، در حالى ‌که بدن به حال خود باقى است، و چیزى از آن کم نمى‌گردد. پس روح، امر وجودى است که فى‌نفسه یک نوع اتحاد با بدن دارد، یعنی متعلق به بدن است و در عین حال یک نوع استقلال هم از بدن دارد، به طورى‌ که هر وقت تعلقش از بدن قطع شد از او جدا مى‌شود (همان، ج۱۵، ص۲۰).
بحث ایشان را می‌توان به صورت دیگری نیز تقسیم‌بندی کرد:
۱) آیاتی که به مراحل آفرینش انسان اشاره دارد و در پایان مراحل تکوین جسمانی انسان، مرحله جدیدی را معرفی می‌کند که با مراحل پیشین متفاوت است. این مرحله جدید همان دمیدن روح در کالبد انسان است که گاه به اشاره و گاه به صراحت معرفی شده است. در سوره مبارکه مؤمنون (۲۳): ۱۴، پس از اشاره به مراحل آفرینش انسان از گل به نطفه و سپس علقه و پس از استخوان و رویش گوشت بر آن می‌فرماید: «ثُمَّ اَنشَاءناهُ خَلقاً آخَرَ فَتَبارَکَ اللهُ اَحسَنُ الخالِقینَ»: «آن‌گاه آفرینش دیگر پدید آوردیم. آفرین بر خدا که بهترین آفرینندگان است.» روشن است که مرحله آفرینش دیگر از مراحل پیشین جدا شده؛ ضمن این‌که از نظر لفظی نیز مراحل قبل با واژه خلق و جعل آمده، اما این مرحله خاص – که پس از آن خداوند خود را به عنوان احسن الخالقین معرفی می‌کند- با انشاء – به معنای چیزی جدید- آمده، که نشان می‌دهد با مراحل جسمانی تفاوت دارد (همان، ص۲۱).
در سوره مبارکه سجده (۳۲): ۷، ۸ و ۹ به صراحت دمیدن روح بیان شده است: «اَلَّذِی اَحسَنَ کُلِّ شَیءٍ خَلقَهُ وَ بَدَاَء خَلََقَ الاِنسانَ مِن طینٍ. ثُمَّ جَعَلَ نَسلَهُ مِن سُلالَهٍ مِن ماءٍ مَهینٍ. ثُمَّ سَوّاهُ وَ نَفَخَ فیهِ مِن رُوحِهِ وَ جَعَلَ لَکُم السَّمعَ وَ الاَبصارَ وَ الاَفئِدَهَ قَلیلاً ما تَشکُرونَ»: «همان کسی‌که هر چیزی را که آفریده، نیکو آفریده و آفرینش انسان را از گل آغاز کرد. سپس تداوم نسل او را از چکیده آبی پست مقرر فرمود. آن‌گاه اندام او را درست کرد و از روح خویش در او دمید و برای شما گوش و دیدگان و دل‌ها قرار داد. چه اندک سپاس می‌گذارید.» چنان‌که آشکار است در این آیات، پس از آفرینش بدن و بعد جسمانی انسان و تسویه و تعادل آن، دمیدن روح الهی در آن جسم بی‌جان مطرح شده است. در سوره مبارکه حجر (۱۵): ۲۹؛ و ص (۳۸): ۷۲ نیز در بازگوئی قصه آفرینش حضرت آدم، به همین‌ گونه از دمیدن روح پس از تسویه جسم خبر داده و می‌فرماید: «فَاِذا سَوَّیتُهَ وَ نَفَختُ فیهِ مِن رُوحِی فَقَعُوا لَهُ ساجِدینَ»: «پس وقتی آن را درست کردم و از روح خود در آن دمیدم، پیش او به سجده درافتید.» گرچه این دو آیه در مورد حضرت آدم نازل شده، آشکار است که با الغاء خصوصیت در مورد سایر انسان‌ها نیز صادق است؛ به ویژه این‌که در سوره سجده نیز همین مطلب – یعنی دمیدن روح پس از تسویه جسم- برای همه انسان‌ها مطرح شده است.

( اینجا فقط تکه ای از متن فایل پایان نامه درج شده است. برای خرید متن کامل پایان نامه با فرمت ورد می توانید به سایت feko.ir مراجعه نمایید و کلمه کلیدی مورد نظرتان را جستجو نمایید. )

۲) آیاتی که درباره مرگ و چگونگی جان انسان‌ها آمده است. در سوره مبارکه مؤمنون (۲۳): ۴۶، در این زمینه می‌فرماید: «اَللهُ یَتَوَفّی الاَنفُسَ حینَ مَوتِها…»: خدا روح را هنگام مرگشان به تمامی باز می‌ستاند. مقصود از انفس در این آیه، همان ارواح است. مفاد آیه این است که انسان غیر از جسم چیز دیگری دارد که گرفته می‌شود، زیرا بدن در دن
یا می‌ماند و متلاشی می‌گردد، پس آن چیزی که گرفته می‌شود بدن مادی نیست. علامه در تفسیر این آیه می‌فرمایند نفس موجود و مغایر بدن است؛ به گونه‌ای که از آن جدا می‌شود و مستقلاً به حیات خود ادامه می‌دهد. آیه دیگری که می‌توان در این بحث بدان استناد جست از سوره مبارکه انعام (۶): ۹۳ است که درباره لحظه مرگ ظالمان است که فرشتگان مرگ خطاب به آن‌ها می‌گویند: «اُخرِجُوا اَنفُسَکُم؛ جان‌هایتان را بیرون دهید» (همان، ج۱۷، ص۲۶۹).
۳) آیات مربوط به وجود عالم برزخ و عذاب یا پاداش الهی در این عالم نیز دلالت بر وجود نفس یا روح دارد. در این دنیا بدن پوسیده شده و از بین می‌رود، اما روح انسان در جهانِ بین دنیا و آخرت وجود دارد و از نعمت‌های آن برخوردار یا در عذابش گرفتار است. آیاتی که بر زنده بودن شهدا و مرزوق بودن آن‌ها نزد پروردگار دلالت دارند نیز از همین دسته به شمار می‌روند، مانند سوره مبارکه بقره (۲): ۱۵۴ و آل‌عمران (۳): ۱۶۹. علامه در باب این آیات و مانند آن‌ها می‌فرمایند آیاتی که از آن‌ها این حقیقت قرآنیِ عالم برزخ استفاده می‌شود، یا به این مطلب اشاره دارند، بسیارند (همان، ج۱، ص۳۴۹-۳۴۸).
از نکات قابل توجه این‌که خداوند در چند مورد روح انسانی را به خود نسبت داده است. سوره‌های مبارکه حجر(۱۵):۲۹، سجده (۳۲):۹ و سوره ص (۳۸):۷۲ از این دسته هستند. آیات مورد اشاره بر جایگاه و منزلت روح انسانی در میان سایر موجودات دلالت دارد و همین امر مسئولیت انسان را بسی سنگین‌تر می‌کند (همان، ص۳۵۰).
۱-۲-۲ مراحل وجودی انسان
سیر مراحل و مراتب وجودی ممکنات توسط علامه در دو مرحله قوس نزول و صعود ترسیم شده است. هر یک از این دو قوس به مراتب تجرد عقلی، تجرد مثالی و مرتبه طبیعی یا عالم ماده تقسیم شده است. اعتقاد به عالم مثال و عقل که مادون عالم اسماء و صفات قرار دارند، مورد تأیید آیات الهی نیز هستند. ایشان در بیان قوس صعود و نزول می‌گویند صعود به بالاترین مرتبه بدون گذر از تمام درجات میان نقطه آغاز حرکت و محل رجوع نهائی، ناممکن است. هبوط به دنیا همان نزول از مرتبه کمال به نقص و سقوط از فطرت اولی است. صدور خلق خالق متعال به این ‌شکل است و سیر دیگر یعنی حرکت به سمت بهشت و برتر از آن، جوار حق تعالی همان بازگشت به فطرت و توجه نفس به کمال است؛ بازگشت خلایق به سوی خالق و مبدأ خویش تنها از این راه است نه غیر آن. این مراحل حاکی از توانائی انسان در سیر وجودی است (طباطبائی، ۱۳۹۰، ص۱۶۳).
علامه انسان قبل از دنیا را با توجه به علل و مبادی وجودی او در مراتب تجرد عقلی و مثالی قوس نزول بررسی می‌کند. علت وجودی انسان با همه خصوصیات کمالی و وجودی، در عالم مثال و عقل است و مرتبه مثالی انسان در زمره پاکان و ملائکه است. روح انسان متعلق به عالم امر است نه عالم خلق. روح علت حیات دنیائی انسان است که در مرتبه امر به مرتبه خلق با بدن متحد گشته و به تدبیر و اداره امور جسم و قوای جسمانی انسان می‌پردازد. نکته مهم، تجرد عالم برتر و مبدأ وجودی انسان و عالم ماده است. روح متعلق به عالم امر در مرتبه وجود مجردات است، پس حقیقتی مجرد است. حقیقت وجودی انسان همان وجود مجرد و وابسته به مبدأ برتر است. بدن تابع آن وجود برتر است و این دو با هم هویت جمعی انسان را شکل می‌دهند (طباطبائی،۱۳۸۱، ص۱۹ و ۲۰).
مرتبه بعدی سیر وجودی انسان، ورود به عالم ماده و طبیعت است. روح و جسم در این مرتبه با هم تعامل دارند. انسان در دنیا، گسسته از مبدأ و پیشینه و آینده خود نیست. اگر مانعی پیش نیاید، او سیر استکمالی خود را تا بالاترین مرتبه ادامه خواهد داد. پائین‌ترین مرتبه وجودی انسان، زندگی دنیاست که با ایمان و عمل صالح از این پستی رهائی یافته و مجدداً به مراتب برتر صعود می‌کند. روح امری فناناپذیر است و دنیا و آخرت از هم گسسته نیستند. روح ابتدا وارد عالم برزخ می‌شود و آخرین مرحله از مراحل سیر انسان در قیامت اتفاق می‌افتد. پس انسان وجودی است مخلوق، وابسته به مبدأ که با سیر تکوینی قدم به دنیا نهاده و پس از دنیا حیاتی ابدی خواهد داشت. هویت انسان، ثابت و حقیقت وجودی‌اش از افکار و اعمال او جدا نیست و سرنوشت آینده او وابسته به شیوه حیات او در دنیاست (طباطبائی، بی‌تا، ج۱۳، ص۱۹۶).
همچنان ‌که در مقدمات فوق در بحث‌های «ناسازگاری توحید و تکامل»، «خلق مدام» و «انسان‌شناسی دینی» ملاحظه شد، علامه‌طباطبائی معتقدند که نظریه تکامل با اصل توحید و انسان‌شناسی دینی، ناسازگار است؛ زیرا حکمت صنع، مدبرانه بودن آفرینش و غایتمندی عالم را به چالش کشیده و در حوزه انسان‌شناسی دینی نیز تحول انسان از غیر انسان ممکن نیست. از نظر ایشان، تفسیر آیات آفرینشِ انسان، ما را به رد قاطع نظریه تکامل می‌رسانند و از این طریق می‌توان ناسازگاری ادعا شده میان توحید و تکامل را از میان برداشت. در ادامه، به تفسیر محتوای آیات آفرینش انسان از نظر علامه می‌پردازیم و در نهایت نتیجه‌گیری ایشان را در این زمینه تبیین خواهیم کرد:
۱-۳ دسته‌بندی اجمالی آیات آفرینش
در دسته‌بندی اجمالی، آیات آفرینش به چهار دسته تقسیم می‌شوند:
۱-۳-۱ آفرینش انسان از تراب یا طین
آیاتی که به آفرینش انسان از «تراب» (خاک) یا «طین» (گل) و مانند آن اشاره می‌کنند، خود به دو دسته تقسیم می‌شوند. دسته اول آیاتی که به حضرت آدم اختصاص دارد؛ و دسته دوم آیاتی که ظاهراً تنها به ایشان اشاره ندارد، بلکه بر سایر انسان‌ها نیز قابل اطلاق است. منشأ آفرینش
انسان در این آیات، «ارض» (زمین)، «تراب» (خاک)، «طین» (گل)، «حماء مسنون» (گل سیاه بدبوی عمل آمده)، «طین لازب» (گل چسبنده) و «صلصال» (گل خشک‌شده) معرفی شده است. هیچ‌گونه تعارضی در این آیات وجود ندارد.
ارض و تراب به همان خاک مطلق اشاره دارند، اما وقتی با آب آمیخته شد به آن طین می‌گویند (همان، ج۱۲، ص۲۲۲). وقتی گل مدتی بماند مانند لجن بدبو می‌شود و به آن حماء می‌گویند و هنگامی‌که آن را به اندازه‌ای مالش دهند که زبری آن از میان برود و صیقل یابد، به آن مسنون گفته می‌شود. و همین گل صیقل‌یافته از این جهت که چسبناک است، آن را طین لازب گویند (همان، ج۱۷، ص۱۸۸). این گل به عمل آمده وقتی بماند و خشک شود، صلصال نامیده می‌شود (همان، ج۱۲، ص۲۲۲). بنابراین بر اساس مجموعه این آیات، انسان از گل سیاه به عمل آمده‌ای که خشک شده، آفریده شده است.
با توجه به آیات دیگری که پیدایش همه انسان‌ها را از آدم می‌داند، می‌توان گفت از آن‌جا که آدم از گل آفریده شده، بقیه انسان‌ها نیز با واسطه از گل آفریده شده‌اند، پس آفرینش از خاک، گل و مانند آن به طور مستقیم به آدم اختصاص دارد و در مورد انسان‌های دیگر با واسطه و غیرمستقیم است.
۱-۳-۲ آفرینش انسان از آب
در مورد آیاتی که منشأ آفرینش انسان را از «آب» می‌داند، سه احتمال به نظر می‌رسد. شاید به همان آیات دسته پیش اشاره داشته باشد، به این معنا که طین از ترکیب آب و خاک به دست می‌آید، که به این ترتیب اشاره به آب و خاک و طین در واقع یک چیز است. دومین احتمال این است که به آن آیه‌ای اشاره داشته باشد که می‌فرماید همه موجودات زنده را از آب آفریدیم. احتمال دیگر این است که مقصود از آفرینش انسان از ماء همان پیدایش انسان از «نطفه» باشد. این احتمال از جهتی بر دو احتمال سابق ترجیح دارد، زیرا در برخی آیات به جای واژه نطفه از «ماء مهین» و «ماء دافق» یاد شده است.
۱-۳-۳ آفرینش انسان از نطفه
آیاتی که پیدایش انسان را از نطفه می‌داند نیز دو گروهند. اول آن‌هائی که تنها به همین مرحله (پیدایش نطفه) اشاره می‌کنند. گروه دیگر آیاتی هستند که پیش از نطفه پیدایش از خاک را مطرح می‌کنند. در این آیات دو احتمال به نظر می‌رسد: یکی این‌که هر انسان ابتدا از خاک بوده است و سپس خاک تبدیل به غذا پس از آن تبدیل به نطفه و سپس سایر مراحل شکل‌گیری انجام می‌شود. احتمال دیگر آن است که این آیات در ابتدا به آفرینش حضرت آدم از خاک و سپس به پیدایش سایر انسان‌ها از نطفه اشاره داشته باشد.
۱-۳- ۴ همه انسان‌ها از نسل آدم هستند و آدم و حوا، پدر و مادر نوع انسان‌اند
این دسته از آیات، همه انسان‌ها را از نسل «آدم» می‌داند و از «آدم و حوا» به عنوان پدر و مادر نوع انسان یاد کرده است. با وجود تنوع در آیات آفرینش انسان هیچ تعارض یا اختلافی بین آن‌ها نیست. دسته‌ای از آیات (گروه اول) به آفرینش حضرت آدم اشاره دارد، دسته‌ای دیگر (گروه دوم و سوم) به آفرینش سایر انسان‌ها از طریق تولیدمثل و آیات دیگری (گروه چهارم) نیز به رابطه بین انسان‌ها و حضرت آدم می‌پردازند.
دسته‌بندی فوق را می‌توان در جدولی به شکل ذیل نشان داد:

نحوه آفرینش انسان در آیات الهی از نظر علامه‌طباطبائی

منشاء آفرینش: ارض ، تراب، طین، حماء مسنون، طین لازب و صلصال.

حضرت آدم (به طور مستقیم)، سایر انسان‌ها (به طور غیرمستقیم)

«آفرینش از خاک»
۱

۱) طین= خاک+آب؛
۲) ماء: آب، نطفه، ماء مهین، ماء دافق.

سایر انسان‌ها

«آفرینش از آب»
۲

۱) نطفه: سایر انسان‌ها
۲) پیدایش نطفه از خاک و تبدیل آن به علقه و مضغه
۳) پیدایش آدم از خاک و سایر انسان‌ها از نطفه‌.

آدم و سایر انسان‌ها

«آفرینش از نطفه»
۳

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت


فرم در حال بارگذاری ...