«نزدیک بود از درد بی‌کسی و غربت دو کَپه شود» (همان،۱۳۶۹ب:۷۵) کپه از وسط نصف شدن
«یکی با کارد خاطرات دریا را از روی گَرگورها پاک می‌کرد» « منصور تاپُول‌های تازه را سوراخ می‌کرد» (همان،۱۳۶۹ب:۵۸) گرگورها: وسیله‌ای مخصوص ماهیگیری، تاپول علائمی که به تورهای ماهیگیری می‌بندند با آنها را در دریا گم نکنند
«زایر احمد کاردی را که مخصوص بریدن دُم لُقمه بود به زحمت از زیر خَن بیرون کشید» (همان،۱۳۶۹ب:۴۷) دم لقمه:کوسه،بمبک، خن: انباری مانند در لنج یا کشتی.
«قُتُل‌های ریز و درشت با صدفهای آهکی روی تنه درخت گل ابریشم بالا می‌رفتند» «ماشوه قدیمی زایر احمد که مدتها خراب بود» (همان،۱۳۶۹ب:۴۱) قتل:نوعی گوش، ماهی، ماشو: قایق
«آنقدر سرشان را به گسار می‌زد تا بگویند ناخدایش را کجا پنهان کرده‌اند»(همان،۱۳۶۹ب:۳۸) گسار سنگ دریایی
«از پشت بام‌ها شب و روز صدای وهچیره زنان می‌آمد» (همان،۱۳۶۹ب:۳۷) وهچیره: شیون ناله و جیغ زنان،روی خراشیدن در هنگامه ترس و وحشت
«طوفان برخاسته بود. غناهشت دریا گوش را کر می‌کرد» (همان،۱۳۶۹ب:۳۳) غناهشت: سر و صدای امواج دریا به هنگام طوفان
«پیش نخل‌ها را به صدا در می‌آورد» (همان،۱۳۶۹ب:۲۵)
«دارین ورار میکنین یا غیبت؟» (همان،۱۳۶۹ب:۲۱) ورار درد دل صمیمانه
«مینار سیاهش را به صورتش می‌کشید» (همان،۱۳۶۹ب:۱۹) مقنعه توری، روسری
«زایر غلام،پیرمردی که لنگوته بسته بود» (همان،۱۳۶۹ب:۱۲) لنگوته: لنگ
« گپی که ناگهان از دهانش پریده بود» (همان،۱۳۶۹ب:۱۱) گپ: حرف
«بوبونی پشت پنجره رو به راسه آبادی ایستاده بود. خیال کرد ناخدا علی از خانه دی منصور واگشته» «فانوس‌های دریایی بر دیرک کشتیهایی که در خُور لنگر انداخته بودند،آویزان بود. قطره نوری حتی از لابلای پیش کپرها دیده نمی‌شد» (همان،۱۳۶۹ب:۹) خور:محلی برای توقف کشتی،کپر:سرپناهی که با شاخه‌های خشکیده نخل می‌سازند

( اینجا فقط تکه ای از متن فایل پایان نامه درج شده است. برای خرید متن کامل پایان نامه با فرمت ورد می توانید به سایت feko.ir مراجعه نمایید و کلمه کلیدی مورد نظرتان را جستجو نمایید. )

«بازم که تو کوچه رفتی؟دهاتی اینجا شهره،جفره که نیس،نمی‌خوای آدم بشی؟ «سلام عینی» (روانی‌پور،۱۳۶۹الف:۱۰) جفره آبادی نزدیک بوشهر، عینی: چشمام ،عزیزم
«آبادی شب‌های خوشی داشت پسین که می‌شد،صدای مادران تا غبه می‌رفت: «هی…هی منیرو،مریمو،صدو،نصف شبه،بمبک بخوردتون» (همان،۱۳۶۹الف:۱۵)غبه:بخش عمیق دریا، بمبک:کوسه، منیره مریم، صدیقه
«فانوسی نیمه کش بالای حبانه پت پت می‌کرد» (همان،۱۳۶۹الف:۳۳) حبانه ظرف سفالی مخصوص آب
«ها،اینم النگو که خریده،تازه کپشم می خواد بخره»(۱۳۶۹الف:۳۷) کپش: کفش
«هفته‌ای یکبار صدای کپ‌کپی‌اش مردم را دور میدان جمع می‌کرد» (روانی‌پور،۱۳۶۹ب:۴۰) موتورسیکلت
«باد نبود و دریا خوارخوار بود. دیشب مردها به خانه ما آمدند. دورتا دور پدربزگ نشستند و شور کردند» (روانی‌پور،۱۳۶۹الف:۴۶) خوار خوار: خواهر خواهر به معنی آرام
«دستش را زیر پشنگه‌های موج دریا بگیرد» (همان،۱۳۶۹الف:۹) پشنگه: قطرات آب
«کُپه کُپه نعش‌های که می‌رسید» (روانی‌پور، ۱۳۶۹ج:۸۱) کُپه: گروه، مقدار
«هنوز توی خیابان پی چیزی می‌گشتند» (همان،۲۱۸:۱۳۸۸) پی: دنبال
«به دنبال تُفکه‌ای فلفل می‌گردند» (همان،۱۳:۱۳۸۸) تفکه: آب دهان مجاز از مقداری کم
«دی منصور تفکه‌ای خود را به آن مالید» (روانی‌پور،۱۳۶۹ب:۱۸۳) دی: مادر
«باد بوره غریبی داشت» (روانی‌پور،۹۸:۱۳۸۰) بوره: صدای باد
«گُفت او با اندیشه و احساسش یکی بود»( روانی‌پور،۱۳۶۹ج:۳۰) گفت: سخن
«تو دوره‌ای که بچه‌های مردم گُرگُر می‌میرند» (روانی‌پور،۱۲۰:۱۳۸۰)
«بانده خیال» (روانی‌پور۱۳۶۹ب:۲۳۵) بانده: پرنده
از دیگر واژه های بومی داستانهای روانیپور: رُپ رُپ، پاتیل، نیتوک، پشک، تجّه، هُره
۳-۵-۱-۲-فعل های بومی
«موجهای بلند،روی قایق می‌رمبید. آسمان سیاه بود و همهمه غریبی در دریا به گوش می‌پیچید باد بوره می‌کشید، لاشه مرغان دریایی از آسمان به روی قایق می‌افتاد» (روانی‌پور،۱۳۶۹ب:۳۴).
«همه چی برمبه….سینما سیل می‌کنی،ها؟» (روانی‌پور،۱۳۶۹الف:۱۷) سیل نگاه کردن
«ناخدا علی را می‌دید که دور از چشم او دست در دست آبی دریایی می‌خندید و گپ می‌زد» (روانی‌پور،۱۳۶۹ب:۳۸)
«واگرد آینه…واگرد… یک لحظه دیگر اگر بمانی غریزه از عقلت پیشی می‌گیرد و تو را با ناکجا آباد می‌کشاند…» (روانی‌پور،۲۱۶:۱۳۸۸)
«چشمانش که از هرم شعله‌ها به اشک نشست روی واگرداند.» (همان،۳:۱۳۸۸)
«مادر می‌خواست او را بر پشت خود ببندد و بخُسباند. نمی خُسبید» (همان،۴:۱۳۸۸)
«پدر می‌خواهی مرا به چادر واگردانی؟» (همان،۵:۱۳۸۸)
«به مال کسی خو نکرده ام» (همان،۱۰۴:۱۳۸۸)
«آینه هوشیار میدانست که کلامی به جا واگویه کرده است» (همان،۱۰۵:۱۳۸۸)
«واگشت، دست به کمرش مثل خروس جنگی روبه روی جوان ایستاد» (همان،۱۰۶:۱۳۸۸)
« و مردم از بیم موجها بالای پشت بام خانه های گچی مانده بودند» (روانی‌پور،۱۳۶۹ب:۳۷) گیر افتاده بودند
«زایر زنان و مردان را واداشت که در انتهای جُفره تنوری بسازند» (همان،۱۳۶۹ب:۱۹۷-۱۹۶)
«با هم گپ نمی زدند» (روانی‌پور،۱۳۶۹ب:۲۱۹)
« جان میکنی تا این ثانیه را به عقب واگردانی» (روانی‌پور،۲۵۷:۱۳۸۸)
« مردان آبادی را وا میداشت تا با او مهربان باشند» (روانی‌پور،۱۳۶۹ب:۸۷)
«او، وانمیگشت» (همان،۱۳۶۹ب:۱۶-۱۵)
« مردم مثل برادران شش گانه منصور به مرگ خود خُو نکرده بود» (همان،۱۳۶۹ب:۳۰)
«اگر روزی مهاجران و تبعیدی ها به کشورشان واگردند» (روانی‌پور،۵۳:۱۳۸۰)
« آن وقت آن دوتا دست پاهای او را گرفته و ترانده، ترانده و برده گوشهای» (همان،۹۷:۱۳۸۰)
« گرد باد که دور زن تنوره می‌کشید» (همان،۱۲۲:۱۳۸۰)
«خُوف نکن آینه، مُهرههایت را نمیخواهم.این را بگیر، هرکس که باشد به سراغت می‌آید… اما فراموشت نشود باید آن را اوسی کنی» (روانی‌پور،۳۸:۱۳۸۸) اوسی کردن:زنده کردن مهره مار با ورد خواندن،
«زنان قافله با دست پر از غربت شهر وا می‌گشتند» (همان،۱۵:۱۳۸۸)
«باد خاکستر چاله‌های آتش را می‌تاراند» (همان،۲۶:۱۳۸۸)
«خرمهرههای گردن مادر، زن را واداشته بود تا بانگشان بزند» (همان،۲۷:۱۳۸۸)

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت


فرم در حال بارگذاری ...