فایل شماره 3979 |
کبر، انسان را از خداوند دور مىنمایدو اجازه نمىدهددر برابر حق سر تسلیم فرود آورد. بدون شک تسلیم در برابر حق، اوّلین شرط پیشرفت و ترقّى بشر در علم و ایمان است و پوشیدن لباس تسلیم بدون تواضع،امکانپذیر نیست و تکبّر اجازه تسلیم نمىدهد. نمونه بارز و شاهد روشن وگواه گویاى این مطلب در آیات قرآن مجید، داستان حضرت موسى( علیه السلام)و قوم فرعون است.
در آیه ۷۵ سوره یونس مىخوانیم:« ثُمَّ بَعَثْنَا مِنْ بَعْدِهِمْ مُّوسَى و هَارُونَ إِلَى فِرْعَوْنَ وَ مَلَائِهِ بَایَاتِنَا فَاسْتَکْبَرُوا وَ کَانُوا قَوْماً مُجْرِمِینَ ؛بعد از آنها ،موسى و هارون را با آیات خود به سوى فرعون و اطرافیانش فرستادیم؛ امّا آنها تکبّر کردند (و زیر بار حق نرفتند، چرا که) آنها گروهى مجرم بودند!»
طبق آنچه در آیه شریفه فوق آمده، استکبار، مانع تسلیم قوم فرعون در برابر موسى(علیه السلام) شد؛زیرا فرعونیان به قدرى متکبّر و خودخواه بودندکه تکبّر آنها به لجاجت رسیده بودو لجاجت، سببِ نابودى آنها گشت. خداوند شرح این مطلب را در آیات ۱۳۲ تا ۱۳۶ سوره اعراف بیان کرده است:«وَ قَالُوا مَهْمَا تَأْتِنَا بِهِ مِنْ آیَهٍ لِتَسْحَرَنَا بِهَا فَمَا نَحْنُ لَکَ بِمُؤْمِنِینَ؛ و گفتند: «هر زمان نشانه و معجزهاى براى ما بیاورى که سحرمان کنى، ما به تو ایمان نمىآوریم!»
استکبار آنها باعث شد که نه تنها به حضرت موسى(علیه السلام) ایمان نیاورند، و از آئین توحیدى او پیروى ننمایند، و دست از فرعون و پیروى از او بر ندارند، بلکه به آن پیامبر بزرگ خدا اتّهام سحر و جادو زدند.[۲۲۲]
۲- ب )نقصان عقل وزوال دل
الَّذِینَ یُجَادِلُونَ فِى آیَاتِ اللَّهِ بِغَیْرِ سُلْطَانٍ اتَاهُمْ کَبُرَ مَقْتاً عِنْدَاللَّهِ وَ عِنْدَ الَّذِینَ آمَنُوا کَذَلِکَ یَطْبَعُ اللَّهُ عَلَى کُلِّ قَلْبٍ مُتَکَبِّرٍ جَبَّارٍ[۲۲۳] ؛ همانها که در آیات خدا بى آنکه دلیلى براى آنها آمده باشد به مجادله برمىخیزند (این کارشان) خشم عظیمى نزد خداوند و نزد آنان که ایمان آوردهاند بار مىآورد، این گونه خداوند بر دل هر متکبّر جبّارى مهر مىنهد»!
کسى که پا از گلیم خود بیرون کند و از زى خود خارج شود، یعنى از حق اعراض نماید و از هواى نفس پیروى کند و در نتیجه شک و تردید در دلش جایگزین گردد، و بر هیچ سخنى هر چه هم علمى باشد اعتماد نمىکند و به هیچ حجتى که او را به سوى حق راهنمایى مىکند دل نمىبندد، چنین کسى آیات خدا را هم در صورتى که با مقتضاى هواى نفسش مخالف باشد، بدون هیچ برهانى رد مىکند و براى رد آن، به باطل جدال مىنماید.[۲۲۴]
این افراد، بى آن که هیچ دلیل روشنى، از عقل و نقل، براى سخنان خود داشته باشند، در برابر آیات بیّنات الهى، موضعگیرى مىکنند، و با احتمالات نیش غولى ووسوسههاى بىاساس، و بهانهجوئىها، به مخالفت خود ادامه مىدهند.
این تکبرو مخالفت آنها دربرابرآیات الهی، پردهاى ظلمانى بر فکر انسان مىاندازد و حس تشخیص را از او مىگیرد.کار به جائى مىرسد که قلب او همچون یک ظرف در بسته مهر شده، مىگردد که نه محتواى فاسد آن بیرون مىآیدو نه محتواى صحیح و جان پرورى وارد آن، مىشود.[۲۲۵]
تکبّر و عقل در یک جا جمع نمىشوند؛ بدین جهت اگر شخصى مثلاً ۳۰% آلوده به تکبّر شود ۳۰% عقل خویش را از دست داده است.در دنیاى امروز کشورهایى هستند که بهترین مشاوران، ورزیدهترین معاونان، و دانشمندترین سیاستمداران را در اختیار دارند، ولى در مسائل بسیار سادهاى اشتباه مىکنند، و سود و زیان خود را تشخیص نمىدهند. و این دلیلى ندارد جز این که با بالهاى تکبّر پرواز مىکنند! [۲۲۶]
شخص متکبر،جز به خود احترام نمی گذارد و خود را تا سرحدالوهیت دوست دارد. جز به میل و رغبت خود فکر نمی کند. نفس براو حاکم شده و افسار عقل او را ربوده است. نه تنها او را از خواسته های نامعقول و عملکردهای غلط باز نمی دارد؛بلکه عمل او را توجیه می کند.[۲۲۷]
درادامه آیه آمده است:«کَذلِکَ یَطْبَعُ اللَّهُ عَلى کُلِّ قَلْبِ مُتَکَبِّرٍ جَبَّارٍ؛ این گونه خداوند بر دل هر متکبّر جبّارى مُهر مىنهد».
قلوب و دلهاى آنان آنچنان تیره شده و صفاء و نورانیت فطرى خود را از دست داده به طوری که اقتضاء درک حقایق از آنان سلب شده ، نخوت و خودستائى و عناد با کبریائى قلب آنان را تیره نموده است.[۲۲۸]
۳- ب) محروم شدن از علم
محروم شدن از علم و دانش، یکى دیگر از پیامدهاى شوم کبر است؛ زیرا انسان وقتى به حقیقت علم و دانش مىرسد که آن را در هر جا و نزد هر کس ببیند همچون گوهر گمشدهاى برباید، حال آنکه اشخاص متکبّر به آسانى حاضر نمىشوند بهترین علوم و دانشها و برترین و والاترین حکمتها را از افراد همردیف و یا زیر دست خود بپذیرند.
آنها علوم و دانشهایى را قبول دارند که از فکر خودشان بجوشد در حالى که صفت کبر و غرور اجازه نمىدهد مطلب مهمّى از کبر آنان بجوشد.[۲۲۹] پس جایی که درآن علم نباشد قطعاً خطا درآن رخ می دهد. منشا همه خطاها و اشتباهات از عدم علم وجهل است.
راهکار(درمان تکبّر)
قرآن کریم درآیات مختلفی از مذمت تکبر سخن گفته است و ما را از گرایش به سمت آن برحذرمی سازد.ازجمله آیات چنین است :«وَلا تَمْشِ فِی الْأَرْضِ مَرَحاً إِنَّکَ لَنْ تَخْرِقَ الْأَرْضَ وَ لَنْ تَبْلُغَ الْجِبالَ طُولا[۲۳۰] ؛ و روى زمین، با تکبر راه مرو! تو نمىتوانى زمین را بشکافى، و طول قامتت هرگز به کوهها نمىرسد».
نهى است از اینکه انسان به خاطر تکبر خود را بیش از آنچه هست بزرگ بداند و جمله ” إِنَّکَ لَنْ تَخْرِقَ الْأَرْضَ وَ لَنْ تَبْلُغَ الْجِبالَ طُولاً ” کنایه است که این ژست و قیافهاى که به منظور اظهار قدرت ونیرو و عظمت به خود مىگیرى وهمى بیش نیست؛چون اگر دستخوش واهمه نمىشدى مىدیدى که از تو بزرگتر و نیرومندتر وجود دارد که تو با چنین راه رفتنى نمىتوانى آن را بشکافى و آن زمین است که زیر پاى تو است. و از تو بلندتر هم هست و آن کوههاى بلند است که خیلى از تو رشیدتر و بلندترند، آن وقت اعتراف مىکردى که خیلى خوار و بىمقدارى و انسان هیچ چیز را، ملک و عزت و سلطنت و قدرت و آقایى و مال و نه چیزهاى دیگر در این نشاه به دست نمىآورد، و با داشتن آن به خود نمىبالد و تنها چیزى که به دست مىآورد امورى هستند موهوم و خالى از حقیقت که در خارج از درک و واهمه آدمى ذرهاى واقعیت ندارند، بلکه این خداى سبحان است که دلهاى بشر را مسخر کرده که این گونه موهومات را واقعیت بپندارندو در عمل خود بر آنها اعتماد کنند، تا کار این دنیا به سامان برسدو اگر این اوهام نبودو بشر اسیر آن نمىشد آدمى در دنیا زندگى نمىکردو نقشه پروردگار عالم به کرسى نمىنشست و حال آنکه او خواسته است تا غرض خود را به کرسى بنشاند.[۲۳۱]
بزرگان اخلاق در باره راه درمان تکبّر، بحثهاى بسیار مشروح دارند که غالب آنها بر این محور دور مىزند که راه درمان تکبّر، دو راه است: راه «علمى» و راه «عملى».
ت) راه علمی
راه علمى، به این صورت است که افراد متکبّر درباره خود بیاندیشند که کیستند و چیستند؟ و کجا بودند؟ و به کجا مىروند؟ و سرانجام کار آنها چه خواهد شد؟و نیز در باره عظمت خداوند بیاندیشند و خود را در برابر ذات بى مثال او ببینند.
تاریخ سراسر عبرت جهان را بررسى کنند، در باره سرنوشت فرعون ها و نمرودها و کسراها و خاقان ها و قیصرها و سرانجام کار هریک کمى مطالعه کنند تا بدانند پیروزىهاى زودگذر جهان چیزى نیست که بتوان بر آن تکیه کرد و آن را نشانه بزرگى شمرد.
انسانى که در آغاز، نطفه بىارزشى بوده و در پایان مردار گندیدهاى مىشود و چند روزى که در میان این دو زندگى مىکند، چیزى نیست که به خاطر آن تکبربورزد و فخرفروشى نماید.
در ابتداى تولّد نوزادى بسیار ضعیف و ناتوان است که قدرت بر کمترین کارى ندارد و حتّى نمىتواند آب دهانش را به کمک لبها حفظ کند و در دوران پیرى چنان ضعیف و ناتوان مىشود که اگر دست و پاى سالمى داشته باشد براى پیمودن راه کوتاهى چندین بار باید بنشیند و نفس تازه کند و برخیزد و با قامت خمیده عصا زنان بقیّه راه را طى کند.اگر دست و پاى سالم نداشته باشد یا گرفتار عوارض پیرى که براى غالب اشخاص پیش مىآید، بشود باید او را به وسیله چرخ به این طرف و آن طرف ببرند!پس انسان به چه چیزش مىنازد؟ و به چه چیز افتخار مىکند؟ و بر دیگران فخرفروشى مىکند؟!
کوتاه سخن اینکه انسان هرگاه در این گونه امور بیشتر بیاندیشد از مرکب کبر پیاده مىشود.
ت) راه عملی
دراین روش می بایست در عمل نشان داد که خود به طرق مختلف انجام می پذیردازجمله:
۱-۲- ت)تواضع
امّا درمان تکبرّ از طریق عملى به این طریق حاصل مىشود که سعى کند اعمال متواضعان را انجام دهد تا این فضیلت اخلاقى در اعماق وجود او ریشه بدواند، در برابر خداوند و خلق او تواضع کند، سر به سجده و بر روى خاک نهدو« لَاالَهَ الَّا اللَّهُ حَقّاً حَقّاً سَجَدْتُ لَکَ تَعَبُّداً وَ رِقّاً لَامُسْتَنْکِفاً وَ لَامُسْتَکْبِراً »و مانند این جملهها را تکرار کند.
تواضع،نقطه مقابل تکبّراست.خداونددرقرآن کریم می فرماید:«وَعِبَادُ الرَّحْمنِ الَّذِینَ یَمْشُونَ عَلَى الْارْضِ هَوْناً وَاذَا خَاطَبَهُمُ الْجَاهِلُونَ قَالُوا سَلَاماً[۲۳۲]؛بندگان رحمان،کسانى هستندکه باآرامش و بی تکبّر بر زمین راه مىروندوهنگامیکه جاهلان آنها را مخاطب سازندبه آنها سلام می گویند.[۲۳۳]
در این آیه ازصفات ستوده مؤمنین ذکر کرده است:” الَّذِینَ یَمْشُونَ عَلَى الْأَرْضِ هَوْناً– مؤمنین کسانى هستند که روى زمین با وقار و فروتنى راه مىروند”. و” هون” به معناى تذلل و تواضع است. بنابراین به نظر مىرسد که مقصود از راه رفتن در زمین نیز کنایه از زندگى کردنشان در بین مردم و معاشرتشان با آنان باشد.
پس مؤمنین، هم نسبت به خداى تعالى تواضع و تذلل دارند و هم نسبت به مردم چنینند، چون تواضع آنان مصنوعى نیست، واقعا در اعماق دل، افتادگى و تواضع دارند و چون چنینند ناگزیر، نه نسبت به خدا استکبار مىورزند و نه در زندگى مىخواهند که بر دیگران استعلاء کنند و بدون حق، دیگران را پائینتر از خود بدانند و هرگز براى به دست آوردن عزت موهومى که در دشمنان خدا مىبینند در برابر آنان خضوع و اظهار ذلت نمىکنند. پس خضوع و تذللشان در برابر مؤمنین است نه کفار و دشمنان خدا، البته این در صورتى است که کلمه” هون” به معناى تذلل باشد.اما اگرآن را به معناى رفق و مدارا بدانیم معناى آیه این مىشود که: مؤمنین در راه رفتنشان تکبر و تبختر ندارند.[۲۳۴]
بنابراین انسان متکبّرى که به بیمارى خویش پى برده و در صدد درمان آن است باید تواضع را تمرین کندوتمرینش را آن قدر ادامه دهدتا تواضع برایش تبدیل به «حالت» شود،سپس بر اثر تمرینِ بیشتر و تداوم آن، این حالت تبدیل به «عادت» گرددو با استمرار تمرین و پافشارى بر آن، عادت تواضع تبدیل به «ملکه» شود.
۲-۲- ت) مشورت
یکی دیگر از راهکارهای درمان تکبر، مشورت از نظر دیگران است.اصولاً مردمی که کارهای مهم خود را با مشورت و صلاح اندیشی یکدیگر انجام میدهند، کمتر گرفتار خطا و لغزش میشوند به عکس، افرادی که گرفتار استبداد رأی هستند و خود را بینیاز از افکار دیگران میدانند، هر چند از نظر فکری فوق العاده باشند، باز هم غالباً گرفتار اشتباهات خطرناک و دردآگین میشوند. از این گذشته استبداد رأی، شخصیت را در تودهی مردم میکشد و افکار را متوقف میسازد و استعدادهای آماده را نابود میکند و به این ترتیب بزرگترین سرمایههای انسانی یک ملت از دست میرود.[۲۳۵]
انسان هر اندازه هم هوش و استعداد و عقل و درایت داشته باشد باز ممکن است در تصمیم گیریهاى خود دچار خطا و اشتباه باشد. گاهى انسان چیزى را عین صلاح مىداند و گمان مىکند که صد در صد به نفع اوست ولى بعدها معلوم مىشود اشتباه کرده و آن چیز نه تنها سودمند نبوده بلکه به ضرر او تمام شده است و به قول یکى از متفکران، انسان امسال مىفهمد که سال گذشته چقدر اشتباه کرده است. براى اینکه اشتباهات و لغزشهاى انسان در تصمیم گیریها به حد اقل برسد، لازم است که با دیگران مشورت کند و از افکار و اندیشههاى آنان بهرهمند شود. [۲۳۶]
قرآن در آیات مختلفی ازجمله آیه ۳۸ شوری به این امر مهم اشاره کرده است:«وَالَّذینَ اسْتَجابُوا لِرَبِّهِمْ وَاَاقمُوا الصَّلوهَ وَاَمْرُهُمْ شُوری بَیْنَهُمْ وَمِمّا رَزَقْناهُمْ یُنْفِقُونَ؛و آنان که دستورات پروردگار را اجابت و اطاعت کردند و نماز به پا داشتند و کارشان را با مشورت یکدیگر انجام دادند و از آنچه روزیشان دادیم انفاق میکنند».
بعد از این آیات بود که مسئله مشورت در بین مردم مسلمان زنده شد و آنان که بر این امر مهم تکیه کردند . کمتر دچار خسارت و ضرر شدند.[۲۳۷]
بخش دوم- پیروی از هوای نفس
الف- مفهوم شناسی
پیروی از هوی نفس، یکی دیگراز رذایل و عوامل اخلاقی است که انسان را به خطا می اندازد.قرآن درآیات مختلفی تبعیت از آن را سرزنش کرده است.ازجمله آیه:«إن یَتَّبِعُونَ إلاَّ الظَّنَّ وَ مَا تَهْوَى الْأَنفُسُ[۲۳۸]؛ [آنان] از جز گمان و آنچه دلخواهشان است،پیروى نمى کنند».
هوی ، دلالت می کند بر خلو و سقوط وهوی نفس به این خاطر گویند که خالی از هر خیر باشد[۲۳۹] عشق ، میل و رغبت ( ج: اهواء) [۲۴۰] میل نفس.[۲۴۱]
” هوی” عبارت است از میل نفس به شهوت و دلخواه خود ؛ وبه خودِ نفسی که مایل به شهوت است ، نیز گفته می شود و شاید علت این نامگذاری آن است که هوای نفس ، صاحب خود را در دنیا به سوی ناگواری ها فرو می کشد و در آخرت در هاویه سرنگون می سازد؛ زیرا یکی از معانی هوی ، افتادن وسقوط کردن است.پیروی از هوای نفس، به معنای مخالفت با فرمان عقل ، شرع ویا وجدان اخلاقی است.[۲۴۲]
خطاوحتی گناه از آنجا پیدا می شود که انسان تحت تأثیر شهوات و میل های نفسانی خودش برخلاف آنچه که عقل و ایمانش حکم می کند، عملی را انجام می دهد. [۲۴۳]
ب- چگونگی عامل خطا بودن هوی نفس
با مراجعه به قرآن می خواهیم پاسخی به این سوال بدهیم که چگونه هوی نفس، انسان را به خطا می اندازد؟ واین خطای او به چه شکل است؟
۱- ب) هوی نفس، سبب گمراهی وانکار حقایق
«أَفَرَأَیْتَ مَنِ اتَّخَذَ إِلهَهُ هَواهُ وَ أَضَلَّهُ اللَّهُ عَلى عِلْمٍ[۲۴۴]؛ پس آیا دیدى کسى را که هوس خویش را معبود خود قرار داده و خدا او را دانسته گمراه گردانیده» .
از جمله” اتَّخَذَ إِلهَهُ هَواهُ” استفاده می شود که چنین کسى مىداند که اله و خدایى دارد که باید او را بپرستد- و او خداى سبحان است- و لیکن به جاى خداى سبحان هواى خود را مىپرستد، و در جاى خدا قرار داده اطاعتش مىکند. پس چنین کسى آگاهانه به خداى سبحان کافر است، و به همین جهت دنبال جمله مورد بحث فرمود:” وَ أَضَلَّهُ اللَّهُ عَلى عِلْمٍ– خدا او را در عین داشتن علم گمراه کرد.پس معناى اینکه فرمود:” أَ فَرَأَیْتَ مَنِ اتَّخَذَ إِلهَهُ هَواهُ” این مىشود: آیا عجب نیست که کسى هواى نفس خود را بپرستدو آن را اطاعت و پیروى کند با اینکه مىداند غیر از هواى نفس معبودى دارد که باید او را بپرستدو اطاعت کندولیکن در عین حال معبود و مطاع خود را هواى نفس خود مىگیرد؟پس در اینجاست که اوراه را به خطا رفته است.[۲۴۵]
انسانی که حقیقت خود را به طور کامل نشناخته و تمام حقیقت خود را در بدن مادی و حیات خود را در زندگی دنیوی خلاصه می کند، تمام توجهش به امورمادی متمرکز می گرددو تنهاعلمی را دنبال می کندکه در خدمت ارضای تمایلات مادی و هوای نفس او باشد، چنین انسانی حقیقتی را که برخلاف هوای نفس اوباشدو جلوی خواسته های نفسانی او را بگیرد،انکار می کندهرچند بدان یقین داشته باشد.[۲۴۶]
وقتی کسی به انکار حقایق بپردازد و ولایت غیر خدا را قبول کند به یقین او راه را به خطا رفته است و این هوی نفس است که او را در این امر یاری می کند.
۲- ب) هوی نفس ، سبب از بین رفتن قدرت تشخیص
فرم در حال بارگذاری ...
[شنبه 1401-04-04] [ 11:14:00 ب.ظ ]
|