فایل شماره 3509 |
براساس مطالب موجود در منابع ذکر شده در مورد علت تصمیم خدایان بین النهرینی برای نابودی بشر می توان به این نتیجه که در اکثر آن ها مشترک است رسید که ایزدان از جمعیت زیاد و هیاهوی انسان ها آزرده شده بودند و می خواستند از شر آن ها رهایی یابند و به این دلیل اقدام به نابودی انسان ها از طریق سیل و توفان کردند.
(( اینجا فقط تکه ای از متن درج شده است. برای خرید متن کامل فایل پایان نامه با فرمت ورد می توانید به سایت feko.ir مراجعه نمایید و کلمه کلیدی مورد نظرتان را جستجو نمایید. ))
۳-۲-۵ ابزار نجات نسل بشر در اساطیر بین النهرینی
درباره ی وسیله ای که برای نجات نسل بشر در اساطیر بین النهرینی در نظر گرفته شده است، در همه ی روایات داستان سیل و توفان بزرگ اتفاق نظر وجود دارد.
بدین صورت که در روایات بابلی “اِآ” خدای آب ها و خرد که با کمک “اِنلیل” انسان ها را آفریدند و تمثال او به صورت موجودی که نیمی انسان و نیمی ماهی است و گاهی نیز به صورت مار به تصویر کشیده می شود، “اوتناپیشتیم” را از وقوع سیل آگاه می کند و از او می خواهد که برای نجات جان خود و موجودات دیگر یک کشتی بسازد و نحوه ی ساختن و اندازه ی کشتی مورد نظر را نیز به او می آموزد.
“اوتناپیشتیم” به پند “اِآ” گوش فرا داد و بی درنگ دست به کار ساختن کشتی بزرگی شد که صد و بیست ذراع بلندی داشت (ژیران،۱۳۸۲ : ۸۶).
در جایی دیگر آمده است که “اوتناپیشتیم” کشتی بزرگی از چوب ساخت و جداره هایش را از درون و بیرون با قیر اندود و شش طبقه در آن ساخت که در هر طبقه نُه اتاقک وجود داشت و صنعتگران، خویشاوندان، رمه ها و حیوانات را وارد کشتی کرد و بذر گیاهان و طلا و نقره را جمع کرد و چون زمان مقرر فرا رسید با خود به داخل کشتی برد و در ورودی را از پشت بست (وارنر، ۱۳۸۷: ۴۵).
روزنبرگ نیز این گونه داستان را نقل می کند که “اِآ” از “اوتناپیشتیم” می خواهد که یک کشتی عظیم بسازد. و مواظب باشد که درازا و پهنای کشتی به یک اندازه باشد. اما “اوتناپیشتیم” به او پاسخ می دهد که “ای خداوندگار من، من تا کنون کشتی نساخته ام، نقشه ی این کشتی را بر زمین بکشید تا من بر پایه ی آن بتوانم کشتی ام را بنا کنم.” پس “اوتناپیشتیم” چنین بیان می کند که پس از پنج روز تلاش توانستم چارچوب کشتی را بسازم و استوار کنم. بلندی کشتی را طوری تقسیم کردم که هفت طبقه در آن به وجود آمد و هر طبقه را به نُه قسمت تقسیم کردم. در روز هفتم همه چیز را کاملاً آماده کردم و کشتی را به آب انداختم (روزنبرگ، ۱۳۸۶: ۳۸۳).
در روایت دیگری که فرد مورد توجه خدایان در آن “آتراهاسیس” است چنین بیان شده است که “اِنکی”، خدای آفریننده و خدای عدالت و جادو و خرد که در “دیلمون”، بهشت زمینی، زندگی می کرد (کُلمن، ۲۰۰۷: ۳۳۴). می خواهد که “آتراهاسیس” که انسان بسیار خردمندی از اهالی “شر و پاک” است را نجات دهد زیرا با او روابط دوستانه ی ویژه ای دارد. “اِنکی” به “آتراهاسیس” توصیه می کند که قایقی بسازد و خانواده ی خود و بذر همه ی گونه ها را نجات دهد (آرمسترانگ، ۱۳۹۰: ۴۶).
در روایت سومری نیز “اِنکی” (Enki) ، ایزد عدالت و جادو و خرد، پریستار دیناور خود، “زیوسودرا” (Ziusudra)، را از وقوع توفان بزرگ آگاه می کند او نیز مانند “اِآ” (Ea) این کار را بی واسطه انجام می دهد و به کاهن خود فرمان می دهد که بیرون دیواری بایستد و پیامی را که خطاب به دیوار نازل می شد با گوش خود بشنود. “اِنکی” از “زیوسودرا” می خواهد که یک کشتی بسازد. به سبب شکسته شدن لوح در این بخش، نحوه ی ساخته شدن کشتی و مقیاس آن و نیز این موضوع که چه کسانی با “زیوسودرا” وارد کشتی شدند مشخص نیست (وارنر،۱۳۸۷ : ۴۶).
البته از آن جایی که نسخه ی بابلی برگرفته از اصل سومری داستان است می توان نحوه ی ساختن کشتی و افراد وارد شده به آن را در روایت سومری تا حدودی مشخص کرد.
از آن جایی که فرایند پالایش در اساطیر بین النهرینی از طریق فرو فرستادن سیل و توفان رخ داده است طبیعی به نظر می رسد که وسیله ی نجات فرد مورد توجه خدایان و موجودات یک قایق یا کشتی باشد.
۳-۲-۶ زمان وقوع فرایند پالایش در اساطیر بین النهرینی
در اساطیر بین النهرینی زمان دقیق و روشنی برای رخداد پالایش و توفان بزرگ ذکر نشده است. با این وجود براساس متون و روایات گوناگون موجود می توان به نتایجی تقریبی دست یافت.
همان گونه که در بخش های پیشین بیان شد، حماسه ی گیل گمش، کهن ترین منظومه ی پهلوانی مربوط به آغاز هزاره ی دوم پیش از میلاد است. و هنگامی که “گیل گمش”، “اوتناپیشتیم” را ملاقات می کند و راز جاودانگی او را جویا می شود در واقع توفان و سیل بزرگ مدت ها پیش از آن رخ داده بوده است (شالیان، ۱۳۷۷: ۵۵).
در جایی دیگر چنین آمده است که، “گیل گمش” شاه نیمه اسطوره ای اوروک (Uruk)،در اصل شخصیتی تاریخی است که در فهرست پادشان سومری، پنجمین پادشاه از شاهان سلسله ی اوروک به شمار می رود، که گفته می شود میان سال های ۲۸۰۰ تا ۲۴۰۰ پیش از میلاد، صد و بیست سال پادشاهی کرد و سلسله ی اوروک، دومین سلسله پس از وقوع توفان بزرگ است (ستاری، ۱۳۸۰: ۵).
ستاری در جای دیگر این گونه بیان می کند که سومریان (غیر سامی) در پایان هزاره ی چهارم پیش از میلاد، از شرق و از راه دریا به بین النهرین وارد شده اند و بر ساکنین سامی آن چیره شده اند و کهن ترین تمدن تاریخ را رقم زده اند (همان: ۴).
پس می توان زمان اسطوره ای وقوع سیل بزرگ را بین چهار هزار تا دو هزار پیش از میلاد در بین النهرین دانست.
در دانشنامه ی اساطیر جهان نیز چنین ذکر شده است که کهن ترین روایت داستان توفان بزرگ بر لوحه ای نقش بسته که در حفاری های شهر نیپور، یکی از قدیمی ترین شهرهای جنوب سومر، به دست آمده است که این لوحه ظاهراً در حدود ۲۱۰۰ پ. م به زبان سومری نوشته شده است (وارنر،۱۳۸۷ : ۴۶).
در فهرست پادشاهان سومری نیز، آنجا که نام فرمانروایان و حاکمان این سرزمین از دورترین روزگار برشمرده می شود، از توفان بزرگ یاد شده است. بدین صورت که پس از آن که نام برخی از شهریاران ذکر می شود، در متن آمده است که: “آن گاه توفان فرا رسید. پس از توفان، سلسله ی شهریاران دوباره از آسمان نازل شدند.”
و نیز این که در سال ۱۹۲۹، سرلئونارد وولی، هنگام کاوش های باستان شناسی شهر اور، به مدرکی مستدل برخورد که بر سیلی عظیم دلالت داشت و بسیار گسترده تر از رخدادی بود که در اسطوره های بین النهرینی توصیف شده بود. این توفان چنان وسیع و عظیم بوده که عملاً کل منطقه ی جنوبی بین النهرین را فرا گرفته بوده است (همان : ۴۶).
۳-۲-۷ جغرافیای اسطوره ای فرایند پالایش در اساطیر بین النهرینی
از مکان اسطوره ای وقوع سیل و توفان بزرگ نیز در اسطوره های بین النهرینی به وضوح مطلبی بیان نشده است. اما در متون باستانی بین النهرینی چنین آمده است که روزی خدایان که از هیاهوی انسان ها برآشفته و آزرده شده اند تصمیم به نابودی نسل بشر می گیرند.
به منظور نیل به چنین هدفی، ایزدان می بایست کل جهان مادی را با فرو فرستادن سیل و توفان نابود می کردند ولی در واقع چنین نبوده است و ساکنان بین النهرین در دوران باستان به گونه ای محل زندگی و سکونت و قلمرو خود را کل هستی می دانستند و بنابر آن چه در اساطیر بین النهرینی ذکر شده است خدایان تنها بخش هایی از بین النهرین یعنی محل سکونت “اوتناپیشتیم” و “آتراهاسیس” یعنی “شروپاک” و محل زندگی “زیوسودرا” یعنی “سیپار” را با سیل و توفان غرقه ساختند.
شایان ذکر است در بین النهرین که طغیان رودهای دجله و فرات اغلب پیش بینی ناپذیر و مخرب بود، باران سیلابی می توانست خاک را به باتلاق تبدیل کند. ناامنی و هراس ساکنان بین النهرین به ویژه در اسطوره های توفان آن ها هویدا است. در بین النهرین پیوسته، امکان تغییر مسیر رودخانه ها وجود داشت، زیرا هیچ مانعی طبیعی در برابر آن ها وجود نداشت به همین دلیل موارد وقوع سیل های ویرانگر فراوان بود (آرمسترانگ، ۱۳۹۰: ۴۵).
در حماسه ی “گیل گمش”، “اوتناپیشتیم” چنین می گوید:
شر و پاک را تو خود نیک می شناسی، شهری کهن بود،
شهری که بر کناره ی رود فرات نشسته بود.
شر و پاک شهری کهن بود وخدایان را از دیرباز در او به مهر نظر بود،
تا بدان گاه که خدایان، مهر از شر و پاک برگرفتند و بر آن شدند تا توفانی سهمگین فرو فرستند… (گری، ۱۳۷۷: ۷۸).
۳-۲-۸ سرانجام فرایند پالایش در اساطیر بین النهرینی
در اسطوره های بین النهرینی، خدایان که از هیاهوی انسان ها و پر جمعیت شدن زمین، به ستوه آمده اند تصمیم به نابودی نسل بشر می گیرند و به گونه ای در پی تنبیه انسان ها هستند تا جهان مادی را به نوعی پاک سازی و نو کنند. اما از سویی دیگر بنده های نیک و برگزیده ی خود را زندگی جاویدان می بخشند و در نهایت از نابودی کلی هستی پشیمان می شوند و تصمیم می گیرند که این اقدام را هرگز تکرار نکنند.
در اساطیر بین النهرینی، رویداد وقوع توفان و سیل بزرگ، جهانی و بدون تکرار تلقی می شود که سنت های انسانی آشنای به خصوصی مانند زندگی شهری، ساختن معابد و حکومت پادشاهان پیش از آن نیز وجود داشته است. در عین حال مردمان بین النهرین باور داشتند که ارتباط و وابستگی تقویمی و زیست شناختی پیش و پس از وقوع سیل بزرگ متفاوت بوده است. پیش از این رخداد انسان ها فقط عمر طولانی داشتند. سیل بزرگ به وسیله ی خدایان فرستاده شد تا جمعیت انسان ها را کم کند، آن زمان که سر و صدا و نافرمانی آن ها برای “اِنلیل” خدای زمین غیر قابل تحمل شده بود.
این سیل بزرگ آن قدر گسترده بود که تقریباً نژاد بشر را نابود کرد و تنها قهرمان سیل یعنی آتراهاسیس و اوتنایشتیم در نسخه ی بابلی و زیوسودرا در روایت سومری نجات پیدا کردند و از فاجعه رهایی یافتند.
خدایان خیلی زود از این اقدام خود پشیمان شدند، بنابراین به انسان ها اجازه ی زاد و ولد دادند، اما تحت کنترل و شرایط خاص تولید مثل و نیز یک دوره ی طبیعی تا هشتاد سال. در نهایت به قهرمان سیل بی مرگی و جاودانگی بخشیده شد و به مکانی بسیار دورتر از وجود انسان در سرچشمه ی رودخانه ها فرستاده شد (هینلز، ۲۰۰۷: ۱۸۷).
مردمان بین النهرین جهانی را که در آن زندگی می کردند، متفاوت از جهان دوران بسیار کهن می دیدند، که در واقع این دو جهان، در گذشته ای نه چندان دور، به وسیله ی سیلی بزرگ، از هم جدا شده بود. ساکنان بین النهرین بر این باور بودند که سیل بزرگ، هرگز دوباره رخ نخواهد داد، بنابراین وقایع و رویدادهای مربوط به پایان جهان از پیش رخ داده است.
از آن جایی که وقوع سیل بزرگ نشان داده بود که انسان ها می بایست استانداردها و معیارهای زندگی را بر طبق میل و خواسته ی خدایان رعایت کنند، مردمان بین النهرین بر این باور بودند که خدایان ممکن است جمعیت انسان ها را به وسیله ی شیوع طاعون یا قحطی و خشکسالی کاهش دهند اما هرگز سعی نخواهند کرد که نسل بشر را به طول کامل از میان ببرند (همان: ۱۸۴)
همان گونه که پیش تر بیان شد در نسخه ی بابلی داستان، خدایان پس از ارائه ی قربانی از سوی اوتناپیشتیم یا آتراهاسیس، از کار خود پشیمان می شوند و او و همسرش را که تا آن زمان انسان های عادی بوده اند مانند خدایان زندگی جاوید می بخشند و در دهانه ی رودخانهها ساکن می کنند (الیاده، ۱۳۸۷: ۲۶۶).
در نسخه ی سومری داستان نیز، خدایان، زیوسودرا را که به آن ها قربانی پیشکش کرده است، زندگی جاوید بخشیده و به او لقب “نگه دارنده ی نژاد انسان” می دهند و او را به “دیلمون” جایی که خورشید برمی آید می فرستند (وارنر، ۱۳۸۷: ۴۶).
چنین می توان نتیجه گرفت که در اساطیر بین النهرینی خدایان با فرو فرستادن توفان و سیل بزرگ جهان هستی آفریده ی خود را از جمعیت زیاد و هیاهو که در نظر آن ها عواملی ناخوشایند هستند، پاک سازی می کنند و هستی و جهانی نو و پاک را که مطابق خواسته و میل خدایان است را به وجود می آورند.
۳-۳ بررسی فرایند پالایش جهان در اساطیر یونانی
برای درک اهمیت اساطیر یونانی و دقت و ظرافتی که در آن ها به کار رفته باید متوجه بود که یونانیان تا قرون متمادی به حقیقت اساطیر ایمان داشتند و آن ها را در زمره ی حکایات ساده و داستان ها نمی انگاشتند. مراجع مکتوب اصلی اساطیر یونان، در درجه ی اول آثار هومر “”Homer ، و هزیود “Hesiod” و سپس شاعران متاخر یونانی است.
دنیای پیچیده و پر از ابهام اساطیری یونانی از آن چه در داستان های کلاسیک اساطیر بیان شده، کاملاً جداست. هر چند داستان های اساطیری یونان جالب و لذت بخش هستند، با این وجود اطلاعاتی در مورد شیوه ی زندگی نخستین انسان ها که محصور در محیط اطراف خود بودند به دست نمی دهند.
در مورد یونانیان باستان این نکته شایان توجه است که، آن ها خدایان خود را مطابق تصوراتشان می ساختند چیزی که پیش از آن سابقه نداشت. مجسمه ی خدایان و بت های پیشین در ظاهرشان نشانی از واقعیت نداشتند و می توان گفت شبیه هیچ موجود زنده ای نبودند (همیلتون، ۱۳۸۷: ۱۹).
در اسطوره های یونانی، آن جایی که به مبحث فرایند پالایش جهان اشاره شده است، چنین آمده است که روزی «زئوس» (Zeus) خدای بزرگ یونانی، خداوند آذرخش، از رفتار انسان ها خشمگین می شود و تصمیم می گیرد که نسل بشر را طی سیلی بزرگ از میان بردارد. اما در این میان «پرومتئوس» (Prometheus)، فرزند خود «دیوکالیون» (Deucalion) را به طور پنهانی آگاه می سازد و از او می خواهد قایقی بسازد و زندگی خود و همسرش «پیرا» (Pyrrha) را نجات دهد.
۳-۳-۱ ترجمه ی متن باستانی فرایند پالایش جهان در اساطیر یونانی
تا هنگامی که “ونوس” (venus)، فرمانروایی می کرد، ایزدان و آدمیان با تفاهم متقابل می زیستند. در آن روزها خوراک، مشترک بود. انسان ها و ایزدان نامیرا کنار هم می نشستند. با فراز آمدن ایزدان، المپ تغییر کرد، “زئوس”، اقتدار ایزدی اش را بر انسان تحمیل کرد.
نشست ایزدان و آدمیان در سیسیون (sicyon)، برگزار شد تا معلوم کنند که کدام بهره از قربانی ها از آن ایزدان بوده است. “پرومتئوس”، که مسئول تقسیم بود، ورزای تنومندی برگرفت و به شیوه ی ویژه ی خویش آن را قطعه قطعه کرد. گوشت، رگ و پی و پوست را از هم جدا کرد و هر بخش را به کناری نهاد؛ استخوان های بی گوشت را در طرف دیگر چید و لایه های فربه چربی روی آن استخوان ها گذارد. سپس “زئوس” را فرا خواند تا سهم خویش را بر گیرد و او استخوان ها را برگزید، اما هنگامی که چربی سپید و درخشان را کنار زد، دریافت که تنها استخوان نصیبش شده و خشمناک گشت. توفید و چون آتش غران بر نسل تیره بخت انسان زمینی خشم گرفت. و اما “پرومتئوس” زیرک به جزیره ی لمنوس (Lemnos)، گریخت که در آن جا، “هفا نیستوس” (Hephaestus) ، خدای آتش ، کوره های آهنگری داشت . پرومتئوس بارقه ای از آتش مقدس را ربود و در دودکشی پنهان کرد، و آن را برای آدمیان برد، از روایت دیگر این داستان چنین برمی آید که وی مشعل خویش را در گردونه ی خورشید برافروخت، “زئوس”، که از این دزدی خشمگین شده بود، آدمیان را به فلاکتی نو در انداخت و خواست تبار انسان را از ریشه برکند و آن ها را زیر امواج توفانی سهمناک مدفون کند.
اما بار دیگر “پرومتئوس” زیناوند گشت. او به فرزندش، “دیوکالیون”، که با همسرش “پیرا”، دختر “اپیمته” (Epimetheus) و “پاندورا” (Pandora)، به سر می برد، هشدار داد و آن گاه در “تسالی” (Thessaly) فرمانرو شد. دیوکالیون به توصیه ی پدرش کشتی ای ساخت و سپس با همسرش به کشتی نشست و آن دو نُه شبانه روز در دریا راه پیمودند. در روز دهم باران باز ایستاد و دو بازمانده بر سینه ی کوه “اُتریس” (Othrys)، یا کوه پارناسوس (Parnassus) فرود آمدند.
“دیوکالیون”، بر درگاه “زئوس” و فیکسیوس (Phyxius)، نگهبان گریختگان، قربانی کرد و ایزد مزبور دست نوازش بر سر نیایشگر خویش نهاد و بدو قول داد که نخستین آرزویش را بر آورد.
دیوکالیون از زئوس خواست که نژاد انسان را دوباره بیافریند. از افسانه ای دیگر بر می آید که “دیوکالیون” و “پیرا” به معبد دلفی رفته و به درگاه “تمیس” (Themis) نیایش بردند. ایزد بانو تمیس پاسخ داد: رو بنده بر سر نهید، بنده جامه هایتان را بردارید و استخوان های نخستین نیاکان خویش را به پشت سرافکنید. دیوکالیون و پیرا نخست شگفت زده شدند، آن گاه راز این فرمان ابهام آمیز را فاش کردند. رو بنده بر سر نهادند و در دشت به راه افتادند، پاره سنگ های روی زمین را از روی شانه های خویش به پشت سر پرتاب کردند. مگر نه آن که آن ها فرزندان “گایا” (Gaya)، ایزد زمین، بودند و طبعاً سنگ ها، نیز استخوان های او به شمار می رفتند. سنگ هایی که دیوکالیون به پشت سرانداخته بود، به مردان و سنگ هایی که پیرا، به پشت سر پرتاب کرده بود به زنان مبدل گشت. بدین گونه، تبار انسان تجدید گشت و خشم زئوس فرونشست. (ژیران،۱۳۷۵ : ۳۱)
فرم در حال بارگذاری ...
[شنبه 1401-04-04] [ 10:39:00 ب.ظ ]
|