در این حدیث پیامبر اکرم‏k‏، امیر مؤمنان علی‏g‏ را همانند هارون و در منزلت او قرار داده است. از طرفی هیچ کدام از صحابه ادعای عصمت نکرده‏اند. همان طور که هیچ کسی مقام عصمت را برای احدی از صحابه -جز امیر مؤمنان علی‏g‏- ادعا نکرده است.»[۱۵۴]

(( اینجا فقط تکه ای از متن درج شده است. برای خرید متن کامل فایل پایان نامه با فرمت ورد می توانید به سایت feko.ir مراجعه نمایید و کلمه کلیدی مورد نظرتان را جستجو نمایید. ))

آیا کسی می‌پذیرد که بعد از رسول اکرمk با وجود شخصی معصوم، غیر معصوم امام باشد؟ آری، امام علیg در خطبه‌ی قاصعه، به همان مقام عصمت اشاره می‌کند و می‌فرماید که من نور وحی و رسالت را می‌بینم و بوی نبوت و پیامبری را استشمام می‌کنم. پس امیر مؤمنانg آن‌چه را پیامبرk می‌دیده و می‌شنیده او نیز می‌دیده و می‌شنیده است.
سایر ویژگی‌های مشترک هارون و علیg‏[۱۵۵]

    1. فصاحت در بیان: یکی دیگر از ویژگی‌های مشترک حضرت هارون و علیb این بود که هر دو فصیحان زمان بودند.

موسی در وصف هارون در پیشگاه خداوند عرضه داشت (واخی هارون هوافصح منی لسانا)[۱۵۶]
علیg فرمود: «ان ربی وهب لی قلباً عقولاً ولسانا صادقاً ناطقاً»[۱۵۷]

    1. اهل خانواده‌ی پیامبر بودن: موسی عرضه داشت: «اجعل لی وزیراً من اهلی هارون اخی»[۱۵۸]

علیg آیه تطهیر «انما یرید الله لیذهب عنکم الرجس اهل بیت و یطهرکم تطهیرا»[۱۵۹] اهل خانواده پیامبر است.[۱۶۰]

    1. موجب سعه صدر بودن- هارون موجب سعه‌ی صدر موسی شده است «ویضیق صدری»[۱۶۱]

علی نه تنها برای پیامبر بلکه برای همگان مایه‌ی خیرو برکت است. از این رو، اکثر تاریخ نویسان بر این باورند که قرآن هر جا از علی سخن به میان آورده، از او به خیر و نیکی یاد کرده است.

    1. رحمت الهی، وجود هارون برای موسی رحمت محسوب می‌شده است لذا قرآن فرموده است: «ووهبنا له من رحمتنا اخاه هارون نبیاً»[۱۶۲]طبرانی نقل کرده است: هرگاه رسول خدا غضبناک می‌شد، جزعلی کسی نمی‌توانست با او سخن بگوید. «اذا غضب لم یجتبری احد ان یکلمه الا علی».[۱۶۳]

این بخش تاریخ نشان می‌دهد که وجود علیg برای پیامبرk موجب آرامش خاطر و رحمت است. لذا رسول خداk وجود علی را همانند وجود خویش فرض کرده است و دوستی علی را مساوی با دوستی خود و خدا دانسته است. «من احب علیاً فقد احبنی و من اجنی فقد احب الله».[۱۶۴]
پیامبر دشمنی علی را مرادف با دشمنی خود و خدا فرض کرده است.[۱۶۵]

    1. ادا کننده دین پیامبر. اگر هارون بعد از موسی می‌ماند، ادای دین می‌کرد. همان‌گونه که علی ادای دین پیامبر کرده است. «انت تقضی دینی و تنجز موعدی و تبری ذمتی».[۱۶۶]
    1. حفظ وحدت مسلمین. هارون به منظور ترس از تفرقه بنی اسرائیل صبرکرد؛ قال یابن ام لاتأخذ بلحیتی ولا برأسی انی خشیت ان تقول فرقت بین بنی اسرائیل ولم ترقب قولی[۱۶۷]اخذ الکظم.[۱۶۸]
    1. بی یاوربودن: هارون در میان بنی اسرائیل ضعیف وبی یاور ماند ومردم دست از حمایت او برداشتند؛ ان القوم استضعفونی و کادو ایقتلونی. علیg هم به خاطر یاران کم خانه نشین شد. فنظرت فاذا لیس لی رافه ولاذاب ولامساعد، اهل بیتی.[۱۶۹]

کوشش‌های پیامبرk برای رهبری علیg‏
لازم است در این بخش، مطلبی را پیرامون تلاش‌ها و کوشش‌های حضرت رسول اکرمk برای رهبری امیر مؤمنانg‏، عرض نماییم.
پیامبرk ابلاغ کننده‌ی دینی است که رنگ ابدیت دارد و زمان، طومار حیات او را درهم نمی‌پیچد. از سوی دیگر قانون خلقت چنین است که پیامبر خداk چونان دیگر انسان‌ها، حیات ظاهری محدودی دارد و به صراحت قرآن، او نیز به کام مرگ خواهد رفت.[۱۷۰]
همچنین آن حضرت، رسالت «ابلاغ» را بر عهده دارد؛ همان‌گونه که رهبری و زعامت جامعه را نیز به عهده دارد. هم مرجع فکری مردم است و هم زعیم و پیشوای سیاسی آنان. بر این اساس، پرسش جدی و مهمی که هرگز نمی‌توان به سادگی از آن گذشت این است که این زعیم بزرگ الهی که آیین خود را زمان‌شمول اعلام کرده و خود روزی به سوی اعلی خواهد رفت، برای آینده‌ی آیین و مکتبش چه اندیشیده است؟ آیا آینده‌ای مشخص رقم زده است؟
۱) پیامبرk مسأله را یک‌سره مسکوت گذاشته و درباره‌ی آن، هیچ سخنی با امت نگفته است.
۲) پیامبرk آن را به امت، وانهاده و به تدبیر آنان عمل کرده و صحابه را به تعیین سرنوشت آینده‌ی رسالت، مأمور نموده است.
۳) پیامبرk با نص (تصریحی) روشن، آینده را رقم زده است و شخصی را که می‌باید پس از او، مسئولیت هدایت امت و اداره‌ی جامعه‌ی اسلامی را به دوش بگیرد، معرفی کرده است.
اکنون به این فرض‌ها می‌نگریم.
فرض اول: سکوت در قبال آینده بود. این سخن، بدین معناست که پیامبرk می‌دانسته که هیچ‌گونه خطری، امت را تهدید نمی‌کند و حال آن‌که خطرهایی، جامعه‌ی نوپای اسلامی را تهدید می‌کرد. از جمله: خلأ رهبری، رشد نایافتگی جامعه، منافقان و جریان‌های ویران‌گر از درون، یهود، قدرت‌های دیگر و خطرهایی از برون.
آیا می‌توان با این خطرها، تصور کرد که پیامبرk، جامعه‌ی نوبنیاد اسلامی را رها کرده و سرنوشت آن را به خود جامعه سپرده باشد و در عین حال از آینده، آسوده خاطر بوده باشد؟
فرض دوم: واگذاردن آینده‌ی جامعه به تدبیر امت.
طبق این فرض، باید بر این باور باشیم که پیشوای آینده‌ی امت، در زمان پیامبرk تعیین نگردید و این امر به عهده‌ی امت نهاده شد. این‌که آگاهان از انصار و مهاجر، با شورا و رایزنی، آینده‌ی امت را رقم زنند (این نگاه سنی‌ها و وهابیت است).
باید این‌گونه جواب این فرض را داد که اگر چنین فرضی را بپذیریم، پیامبر خداk می‌بایست امت را با نظام شورایی و چند و چونی آن آشنا می‌کرد و حدود، وظایف و قوانین شورا را مشخص می‌ساخت.
آنچه این پندار را یک‌سره تباه می‌سازد، این است که داعیه‌داران و مسندنشینان خلافت، هرگز بر چنین پیش‌بینی از سویی پیامبر خداk استناد نکرده‌اند: ابوبکر به نصب روی آورد و عمر تصریح کرد که چون کسی را نمی‌یابد به شورا تن می‌دهد.[۱۷۱] به علاوه این‌که اگر پیامبر خداk چنین آهنگی را داشت و در اندیشه‌ی ایشان این بود که مرجعیت فکری و سیاسی را به صحابه وانهد، می‌بایست در جهت آماده‌سازی آنان بسی می‌کوشید. بدین‌ترتیب، این فرض هم بی‌اعتبار می‌شود.
فرض سوم: تعیین سرنوشت و تصریح بر خلافت و ولایت
در این فرض، بر این باوریم که پیامبر خداk با حساسیت تمام، آینده‌ی امت را روشن ساخته و پیشوای پس از خود را تعیین نموده است و نیز بر این باوریم که غدیر، ماجرا و متن خطبه‌ی شکوه‌مند آن، تصریح و تأکیدی است بر آنچه پیامبر خداk آن را بارها اعلام داشت.
تصریح پیامبر خداk بر امامت و ولایت علیg بدان‌گونه گسترده و روشن است که هیچ تردیدی را برنمی‌تابد. آن بزرگوار، نه یک بار و دوبار، بلکه ده‌ها بار به اشارت و صراحت، حق خلافت و خلافت حق را فریاد کرد و طرحی روشن و مشخص برای آینده‌ی امت درانداخت.
به نمونه‌های آن در روایات و سخنان حضرت رسولk اشاره می‌کنیم.

    1. حدیث یوم الإنذار

پیامبر خداk براساس آیه‌ی: «وَأَنذِرْ عَشِیرَتَک الْأَقْرَبِینَ»[۱۷۲] و خویشان نزدیکت را هشدار باده، مأمور می‌شود خویشان خود را به اسلام دعوت کند در آن مجلس، پیامبرk فرمود: «فایکم یوازرنی علی هذا الأمر علی أن یکون أخی ووصیی وخلیفتی فیکم»[۱۷۳](کدامتان مرا بر این کار، یاری می‌دهد تا برادر و وصی و جانشین من در میان شما باشد؟) در آن جمع تنها کسی که به این فراخوان پاسخ مثبت داد، علیg است. «إن هذا أخی و وصیی وخلیفتی فیکم فاسمعوا له وأطیعوا»[۱۷۴] (این برادر و وصی و جانشینم در میان شماست. پس گوش به فرمان و مطیع او باشید.)

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت


فرم در حال بارگذاری ...