دسته دوم دیدگاه آبژکتیویستی است. طبق این دیدگاه وقتی حکم به زیبایی می کنیم و مثلا می گوییم قشنگ است زیبایی در ماهیت آن اثر است و ارزشی را به خود اثر نسبت داده ایم هرچند اکثریت هم قبول نداشته باشند. طرفداران این نظریه معتقدند که حکم ما درباره زیبایی یک اثر بر اساس خصوصیات خود آن اثر است و برداشت ناظر ومخاطب تاثیری در این حکم ندارد. بنابراین آن‌ها به وجود ملاکهای مشخصی برای زیبایی یک اثر معتقدند اما در اینکه این ملاک‌ها و ویژگی های تشکیل دهنده ارزش زیبایی یک اثر کدام است تا کنون موارد معینی ارائه نشده است بعضی می گویند زیبایی ویژگی ساده و غیر قابل تحلیلی است که مستقیما بوسیله ذهن درک می شودو وجود آن را تنها با شهود می توان دریافت و با آزمایش تجربی نمی توان اثبات کرد.

(( اینجا فقط تکه ای از متن درج شده است. برای خرید متن کامل فایل پایان نامه با فرمت ورد می توانید به سایت feko.ir مراجعه نمایید و کلمه کلیدی مورد نظرتان را جستجو نمایید. ))

با توجه به اهمیت ساختار فکری یک فیلسوف در بیان نظرات و معانی خاص در اینجا به بیان ساختار متافیزیک ابن‌سینا می‌پردازیم. بیان این ساختار راهی را برای ما باز می‌کند تا باشناختن ابعاد فکری ابن‌سینا به تعریف دقیق و جامعی از ابن‌سینا می‌رسیم.
این ساختار را می‌توان در چند بند دسته بندی کرد: ابن‌سینا در متافیزیک خود وحدت فلسفه و به تبع آن وحدت دین و فلسفه را غیر قابل قبول تلقی کرده است.

    1. مابعد الطبیعه او مبتنی بر ایمان به غیب و مسبوق به ایمان به خداست.
    1. کل طبیعیات و فیزیک او در جهت انسان شناسی است وبا اثبات معاد، انسان تاریخی را که از جوار حق هبوط کرده را به ما نشان می‌دهد نه انسان ماهوی و به دنبال زمینه بازگشت انسان به اصل خود است.
    1. اهمیت زیادی برای منطق ارسطویی قائل است چرا که منطق زمینه ایمن بودن فکر از خطا را فراهم می‌کند منطق قواعد درست اندیشیدن است.
    1. عقلانیت ابن‌سینا عقلانیت ایمانی است یعنی نه عقل مستقل و منفصل از وحی بلکه عقل قدسی که عقل متصل به وحی است.
    1. سلوک عقلی ابن‌سینا سر از عرفان در می‌آورد.[۱۶]

سیر فکری ابن‌سینا
ابن‌سینا در رساله الطیرمسیر رسیدن به حق و حقیقت را بیان می‌کند در اصل با بیان این داستان سیستم فلسفی تفکرات خود را بیان می‌کند و همه تلاش‌ها را در مسیر رسیدن به شناخت و رسیدن به واجب الوجود می‌داند که در این صورت در تمام قسمت‌های نظرات وی باید به این مهم توجه داشت.
واجب‌ الوجود عشق‌ و عاشق‌ و معشوق‌ است‌، زیرا، به‌ گفته ابن‌ سینا «برترین‌ شادمان‌ از چیزی‌، همانا نخستین‌» (خدا) است‌ که‌ به‌ خود شادمان‌ است‌، زیرا شدیدترین‌ ادراک‌ را به‌ چیزی‌ دارد که‌ دارای‌ شدیدترین‌ کمال‌ است‌، چیزی‌ که‌ دور از طبیعت‌ امکان‌ و عدم‌ است‌. عشق‌ حقیقى‌ همانا شادمانى‌ ناشى‌ از تصور حضور یک‌ ذات‌ است‌؛ شوق‌ نیز جنبشى‌ به‌ سوی‌ تکمیل‌ این‌ شادمانى‌ است‌، هنگامى‌ که‌ صورت‌ از جهتى‌ نمودار شده‌ باشد، چنانکه‌ در خیال‌ و از جهتى‌ نمودار نشده‌ باشد، چنانکه‌ اتفاق‌ مى‌افتد که‌ در حس‌ّ نمودار شده‌ است‌. نخستین‌ (خدا) عاشق‌ خویش‌ و معشوق‌ خویش‌ است‌، چه‌ دیگری‌ به‌ وی‌ عشق‌ ورزد یا نورزد، اما چنین‌ نیست‌ که‌ دیگری‌ به‌ وی‌ عشق‌ نمى‌ورزد، بلکه‌ او معشوق‌ برای‌ خویش‌ و از خویش‌ است‌ و معشوق‌ بسیاری‌ چیزهای‌ دیگری‌ غیر از خود».[۱۷]
در جای‌ دیگری‌ هم‌ مى‌گوید «واجب‌ الوجود که‌ در نهایت‌ کمال‌، زیبایى‌ و درخشندگى‌ است‌، ذات‌ خویش‌ را به‌ همان‌ غایت‌ درخشندگى‌ و زیبایى‌ تعقل‌ مى‌کند، با تمام‌ تعقل‌، و با تعقل‌ عاقل‌ و معقول‌ بدان‌ گونه‌ که‌ هر دو در حقیقت‌ یکی اند، خودش‌ برای‌ خودش‌ بزرگ‌ترین‌ عاشق‌ و معشوق‌ و بزرگ‌ترین‌ لذت‌ بخش‌ و لذت‌ برنده‌ است‌».[۱۸]
چگونگى‌ آگاهى‌ یا علم‌ واجب‌ الوجود به‌ اشیاء:
علت این بحث در اینجا این است که چون ابن‌سینا برترین شناخت را شناخت عقلی می‌داند و این شناخت باید در خداوند وجود داشته باشد، بنابراین باید به این موضوع پرداخت و با تبیین این مسأله می‌توان شناخت معقول و در ادامه ادراک زیبایی معقول را تبیین کرد. ابن‌ سینا این‌ مسأله را به‌ شیوه ویژه خود توضیح‌ مى‌دهد. نخست‌ اینکه‌ واجب‌ الوجود به‌ هر چیزی‌ به‌ نحوی‌ کلّى‌ آگاهى‌ دارد و با وجود این‌ هیچ‌ چیز شخصى‌ و جزئى‌ یا هیچ‌ ذره‌ای‌ در آسمان‌ و زمین‌ از آگاهى‌ او دور نمى‌ماند. ابن‌سینا این‌ نکته‌ را از شگفتی هایى‌ مى‌شمارد که‌ تصور آن نیازمند به‌ داشتن‌ لطف‌ قریحه‌ است.
فصل دوم
زیبایی در نظر ابن‌سینا
در این فصل در دستگاه فکری ابن‌سینا و با توجه به مبنای فلسفی وی به تعریف زیبایی، منشا زیبایی و مسیر ادراک زیبایی می‌پردازیم. در تعاریف موضوعات این نکته حائز اهمیت است که آن موضوع در دستگاه فکری فیلسوف جا داده شده و مورد بررسی قرار گیرد. تسلط به مبنای فکری یک فیلسوف از اهمیت بالایی برخوردار است. چون فیلسوف به معنای واقعی کلمه، دارای ذهنی ریاضی و مهندسی شده است، به راحتی می‌توان پاسخ بسیاری از سوالاتی که حتی در زمان وی مطرح نبوده را در نظام فلسفی وی بررسی کرد،چرا که مبانی و مسایل بیان شده در نظر ابن سینا نظم و ترتیب خاصی داشته و آثار وی از آشفتگی در متن و آشفتگی کلام مبرا می باشد.
زیبایی در نظر ابن‌سینا
ابن‌سینا فیلسوفی وجودی است و برای ادراک زیبایی باید این انفعال در وجود انسان نقش ببندد لذا نفس انسان و قوای آن که مسیر ادراک زیبایی در انسان است در دیدگاه وی باید مورد بررسی قرار بگیرد.
در نظرات یک فیلسوف اعتقادات و باورهای وی نیز نقشی موثر دارد، با توجه به این که ابن‌سینا فیلسوفی مسلمان است زیبایی در کلام وی دارای ویژگی هایی خاصی است که این ویژگی‌ها در نظرات دیگر فلاسفه یافت نمی‌شود.
در مورد زیبایی تعاریف بسیاری بیان شده است که در جمع بندی نزد ابن‌سینا، وی زیبایی را متاثر از سه چیز می‌داند ابن سینا سه امر را مقوّم زیبایی تلقی می‌کند:
(۱) داشتن نظم؛ (۲) داشتن تالیف؛ (۳) داشتن اعتدال که نتیجه این سه، حصول تناسب و هارمونی است.[۱۹]
طبق این مشخصه وتعریف، زیبایی هر شی نسبت به خود بیان می‌شود و هر قدر یک شی کامل‌تر بوده و دارای هماهنگی بیشتری باشد و تناسب بین اجزایش بیشتر باشد آن شی زیباتر می‌شود. هر چه نظم بیشتر باشد آن شی زیباتر می‌شود و از انجایی که ابن‌سینا فیلسوفی مادی نیست و معقولات در نظر وی جایگاه ویژه‌ای دارند زیبایی در معقولات هم باید مولفه تناسب و هماهنگی را داشته باشد. در این دیدگاه چون کار خداوند حکیمانه است و دارای اعتدال و نظم است، به معنای دقیق کلمه زیبا می‌شود. جا دارد در اینجا اشاره‌ای داشته باشیم به کلمه جمیل که بیان گر زیبایی در کلام عربی است و بهترین واژه برای این معنا است.
منشا زیبایی
وقتی زیبایی را به داشتن کیفیتی در اشیا تعریف می‌کنیم و از سوی دیگر اشیا را به مخلوقات تعریف می‌کنیم، واژه قابل و مقبول مطرح می‌شود که خالق وجود را به مخلوق افاضه کرده است و چون زیبایی به تناسب اجزا تعریف شد پس خالق شی، خالق زیبایی آن شی نیز می‌شود و منشا همه ‌ها زیبایی‌ها خداوند حکیم می‌شود. ابن‌سینا به این تعریف تصریح می‌کند و می‌گوید:
«واجب الوجود دارای زیبایی محض و حُسن محض است و مبدأ و منشأ زیبایی و حُسن هر چیزی است. واجب‌ الوجود که‌ در نهایت‌ کمال‌، زیبایى‌ و درخشندگى‌ است‌، ذات‌ خویش‌ را به‌ همان‌ غایت‌ درخشندگى‌ و زیبایى‌ تعقل‌ مى‌کند، با تمام‌ تعقل‌، و با تعقل‌ عاقل‌ و معقول‌ بدان‌ گونه‌ که‌ هر دو در حقیقت‌ یکی هستند خودش‌ برای‌ خودش‌ بزرگ‌ترین‌ عاشق‌ و معشوق‌ و بزرگ‌ترین‌ لذت‌ بخش‌ و لذت‌ برنده‌ است‌».[۲۰]
ابن سینا زیبایی خدا را چنین تعریف می کند:
زیبایی خدا یعنی به گونه‌ای باشد که بر اوضرورت دارد؛ چنان باشد.
برای مثال قدیر بودن، لطیف بودن، کریم بودن، و جواد بودن بر حضرتش ضرورت دارد؛ بنابراین اگر قدیر، لطیف، کریم و جواد نبود، در واقع زیبا نبود. در نظر وی:
الواجب الوجود له الجمال و البهاء المحض، وهو مبدأ جمال کل شیءٍ. و بهاء کل شیءٍ.[۲۱]
یعنی واجب الوجود دارای زیبایی محض و حُسن محض است و مبدأ و منشأ زیبایی و حُسن هر چیزی است. زیبایی در نظر ابن‌سینا یک نوع هارمونی در تمام هنرها است. همان‌طور که بیان شد چون ابن‌سینا فیلسوفی وجودی است مسیر ادراک زیبایی بسیار اهمیت دارد لذا به بررسی پیرامون نفس می‌پردازیم چرا که نفس محل انطباع و دریافت در انسان است و شناخت مسیر ادراک و نحوه آن به ما کمک می‌کند تا بیشتر به ماهیت زیبایی و لذت ناشی از آن پی ببریم.
در بررسی شونات مختلف نفس به این می‌پردازیم که لذت و درک زیبایی که توسط نفس صورت می‌گیرد، زیبایی منحصر در لذت‌های مادی و حواس ظاهری نیست. لذا می‌توان لذت را به دو قسم مادی و معنوی تقسیم کرد.
تعریف نفس
شیخ‌الرئیس ابوعلی‌سینا مفصل‌ترین بحث خود درباره نفس و قوای آن را در «الفن السادس من الطبیعیات» کتاب «شفاء» آورده است. از دیدگاه ابن‌سینا نفس، عامل بنیادی تمامی افعالی است که از انسان صادر می‌شود. که در این قسمت به تبیین فن سادس از کتاب شفا می‌پردازیم.
ابن‌سینا در فصل اول، ازنفس با سه واژه یاد می‌کند که به جهت تفاوت در نسبت‌ها از آن با لفظ قوه، صورت و کمال یاد می‌کند. وی معتقد است می‌توان نفس را به جهت افعالی که از آن صادر می‌شود وهمچنین دریافت صور محسوسه و معقوله، «قوه» نامید و نسبت به این که در ماده حلول کرده و از اجتماع با آن ماده، حیوان یا نباتی حاصل شده است «صورت» و نیز از آن رو که عامل استکمال جنس است (به سمت تعالی یا عکس آن)، «کمال» نامید.
در فصل دوم تحت عنوان «فی ذکر ما قاله القدماء فی النفس و جوهرها و نقضه» به بیان و نقد کلام قدما می‌پردازد. همانطور که بیان کردیم ابن‌سینا صرفا شارح مطالب پیشینیان خود نبود و نو اوری‌های فراوانی در مباحث مختلف داشته است.
در فصل سوم، «ابن‌سینا»، نفس را جوهری می‌داند که بی‌نیاز و مجرد از ماده است و البته این تجرد از ماده، خاص همه نفوس نیست (همچون نفوس نباتی و حیوانی). بلکه منحصراً خاص پاره‌ای ‌از نفوس همچون نفس انسانی است. مجرد دانستن نفس مقدمه‌ای است در باب این که ادراک نفس منحصر در محسوسات نیست و به خاطر سنخیت با مجردات، قابلیت درک مجردات و معقولات را نیز داراست که در نتیجه لذتی که به سبب ادراک نصیب نفس می‌شود، منحصر در لذت محسوس نیست و نفس لذت معقول را نیز درک می‌کند.
ابن‌سینا، در فصل چهارم فن ششم طبیعیات شفا، با توجه به دلیل اختلاف در قوای نفس، به تبیین اختلاف کارکردهای‌ آن پرداخته است. بیان تفاوت قوا ما را با ادراکات نفس آشنا می‌سازد که به علت گستردگی فعل و انفعالات نفس، رابطه نفس با خارج رابطه‌ای گسترده و پیچیده می‌شود که در نهایت می‌توان این ادعا را بیان کرد که لذتی که به سبب جهان خارج نصیب نفس می‌شود بسیار گسترده است.
عنوان فصل پنجم «فی تعدید النفس علی سبیل التصنیف» در بیان تعداد قوای نفس است. با شناخت قوای مختلف نفس با قابلیت بالای نفس اشنا شده و فعالیت‌های نفس را مورد بررسی قرار می‌دهیم.[۲۲]
نفس در اولین تقسیم، بر سه قسم است: نفس نباتی، نفس حیوانی و نفس انسانی.
سه قوه را برای نفس نباتی برشمرده اند: قوه غاذیه (قوه تغذیه)، قوه منمیه (قوه رشد) و قوه مولده (تولید مثل). نفس حیوانی نیز دارای دو قوه است: قوه محرکه و قوه مدرکه. قوای محرکه از دیدگاه ابن‌سینا خود به دو قسم تقسیم می‌شوند: قوای باعثه و فاعله (یعنی گاهی این قوه باعث صدور یک حرکت می‌شود و گاهی قوه فاعل آن حرکت می‌شود).
دیدگاه عرفانی شیخ در زمینه نفس:
روح انسان مانند پرنده آشیان گم کرده‌ای است که در این جهان تاریک گرفتار آمده و منزلگه اصلی خود را فراموش کرده است. در عبارات ابن‌سینا روح به مرغ بال و پر شکسته زندانی تشبیه شده است.[۲۳]
همچنین ابن‌سینا در قصیده عینیه بیان می‌دارد که از جایگاهی بلند کبوتری نیرومند فرود آمد که کنایه از روح آدمی دارد که از سمت عقل کل فرود امده. . این نفس بر افراد ناآشنا و غیر قابل شناخت است وچون روحانی و الهی است فقط با علم الهی قابل شناخت است.
نفس در ابتدا از ملازم شدن با بدن مادی کراهت داشت چرا که جسم محدود است اما در ادامه ممانست با جسم پیدا می‌کند. این پرنده وقتی به زمین می‌آید گویی در دامی افتاده و از پرواز باز ایستاده است. نفس چون هبوط کرد علایق مادی کنار وی قرار گرفتند و همچون دام و وزنه‌های سنگین بر پای این پنده قرار گرفتند. این پرنده وقتی یاد بودن در کنار عقل فعال میافتد دچار حزن و اندوه می‌گردد. کم کم بر اثر تلاش دانش به بینش تبدیل می‌شود و پرنده که همان روح انسانی است چیزهایی را می‌بیند که تا بحال نمی‌دیده و دچار سرور و ابتهاج می‌شود. این دیدن و یافتن وقتی برای پرنده حاصل می‌شود که سر کوه بلند و قله مرتفع ایستاده باشد که این قله در اصل همان عقل آدمی است. سر این هبوت برای همه افراد پوشیده است و ممکن است آمده تا چیزهایی را که نشنیده بشنود…۲۵
در نتیجه در کلام ابن‌سینا نفس در واقع متعلق به این جهان و دنیا نیست و متعلق به عالمی دیگر است و برای شناخت صحیح و حقیق آن، شناختی از سنخ خود آن که همان شناخت الهی است کمک گرفت، در نتیجه قوا، خصوصیات و حالات و ویژگی‌های نفس را نمی‌توان صرفا جسمانی و مادی تبیین کرد.
همچنین ابن‌سینا در بحث الکشف عن ماهیه الصلاه بیان می‌کند که نفس انسان مرکب است قسمی بساطت جوهری دارد و قسمی بساطت بدنی است. که در این تبیین جایگاه نفس انسانی از این کره خاکی بالاتر رفته و چیزی فراتر از محسوسی می‌شود که به راحتی قابل رویت است.
… لأن الانسان لم یحصل عن شی‏ء واحد لیکون له حکم واحد بل رکبه اللّه تعالى من الأشیاء المتفاوته و الأمزجه المختلفه و قسم جوهریته بالبساطه و الجسامه بدنا و روحا و عینه بالحس و العقل سرا و علنا.[۲۴]
با این تبیین نفس در دو پله و جایگاه قرار می‌گیرد نفس فلکی و نفس ارضی. نفوس ارضی خود سه نوع اند، نفس نباتی، نفس حیوانی و نفس انسانی.
قوای نفس
ادراک حسی از نظر ابن‌سینا به عنوان قوه‌ای از قوای نفس مطرح شده است یعنی نفس را منحصر در محسوسات نکرده است و ادراک حسی رادر کنار دیگر ادراکات قرار می‌دهد.

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت


فرم در حال بارگذاری ...