کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل


بهمن 1403
شن یک دو سه چهار پنج جم
 << <   > >>
    1 2 3 4 5
6 7 8 9 10 11 12
13 14 15 16 17 18 19
20 21 22 23 24 25 26
27 28 29 30      


 

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کاملکلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

لطفا صفحه را ببندید کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

لطفا صفحه را ببندید

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

لطفا صفحه را ببندید

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

لطفا صفحه را ببندید

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

لطفا صفحه را ببندید

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

لطفا صفحه را ببندید

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

لطفا صفحه را ببندید

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

 

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کاملکلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

لطفا صفحه را ببندید کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

لطفا صفحه را ببندید

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

لطفا صفحه را ببندید

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

لطفا صفحه را ببندید

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

لطفا صفحه را ببندید

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

لطفا صفحه را ببندید

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

لطفا صفحه را ببندید

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل



جستجو


 



در سال ۱۳۶۷ با ایجاد شهرستان‌های دلفان و کوه‌دشت در استان لرستان بار دیگر تأسیس شهرستان‌ها آغاز شد.
در سال ۱۳۶۸ شهرستان‌های دورود در لرستان هریس و کلیبر و بناب و شبستر در آذربایجان شرقی، ساوجبلاغ و شهریار در تهران، جوانرود در باختران، مینودشت و بابلسر در مازندران، شوش در خوزستان، کبودرآهنگ در استان همدان، برخوار و میمه در اصفهان سرخس، نهبندان، خواف و چناران در استان خراسان، لامرد در استان فارس، نیک‌شهر در سیستان و بلوچستان، رودان در هرمزگان و بوکان در آذربایجان غربی ایجاد و تأسیس شد.
در سال ۱۳۶۹ شهرستان‌های اردل در چهارمحال و بختیاری، اسدآباد در همدان، مبارکه در اصفهان، میبد در یزد، باغ‌ملک در خوزستان، شاهین‌دژ و تکاب در استان آذربایجان غربی ایجاد و تأسیس گردید.
در سال ۱۳۷۰ شهرستان‌های بیله‌سوار و پارس‌آباد در آذربایجان شرقی و همچنین فریمان در خراسان، بهار و رزن در همدان، صحنه در باختران و حاجی‌‎آباد در هرمزگان به تصویب رسیدند. در سال (۱۳۷۲) طی یک ماده واحده، قانون تأسیس استان اردبیل تصویب، و طی آن به دولت اجازه داده می‌دهد نسبت به تأسیس استانی تحت عنوان اردبیل به مرکزیت شهر اردبیل در محدوده شهرستان‌های پارس‌آباد، بیله‌سوار، گرمی، اردبیل، مشگین‌شهر و خلخال اقدام نماید.
این روند در سال ۱۳۷۳ نیز ادامه یافته و شهرستان‌های دیواندره و کامیاران در استان کردستان، اسلامشهر در تهران، سلسله، ازنا و پلدختر در لرستان و ابرکوه در استان فارس بوجود آمد.
در سال ۱۳۷۴ شهرستان‌های بردسکن در خراسان، جلفا در آذربایجان شرقی، محمودآباد، نکا و چالوس در مازندران، ملکان در آذربایجان شرقی، آبدانان در ایلام، بوانات در فارس، دیلم در بوشهر و تفت در یزد و نیز آران و بیدگل در اصفهان، نمین و کوثر در اردبیل، ماه‌نشان در زنجان، امیدیه در خوزستان، رباط‌کریم، فیروزکوه و بوئین‌زهرا در تهران، راور در کرمان و چالدران در آذربایجان شرقی ایجاد و تأسیس گردید.
در سال ۱۳۷۵ قانون ایجاد استان قم به مرکزیت شهر قم و متشکل از بخش‌های مرکزی جعفرآباد، خلجستان، سلفچگان و نوفل لوشاتو به تصویب مجلس شورای اسلامی رسید. علاوه بر آن در سال مذکور شهرستان‌های جاجرم در خراسان، رضوانشهر، املش و سیاهکل در گیلان، ایجرود و طارم در زنجان، خرم‌بید در فارس، جویبار در مازندران، تیران و کرون در اصفهان، ارسنجان در فارس، اسکو و آذرشهر در آذربایجان شرقی، پاکدشت در تهران، صدوق در یزد و بندرگز در مازندران به تصویب رسید.
در سال ۱۳۷۶ دو استان گلستان و قزوین به تصویب مجلس شورای اسلامی رسید. استان گلستان مشتمل بر شهرستان‌های گرگان، گنبدکاووس، مینودشت، بندرترکمن، کردکوی، علی‌آباد، بندرگز و استان قزوین متشکل از شهرستان‌های قزوین، بوئین‌زهرا و تاکستان.
در سال ۱۳۷۸، شهرستان‌های زرین‌دشت و خاتم در استان یزد و کلاله و آق‌قلا در گلستان، سرباز در سیستان و بلوچستان، چاراویماق در آذربایجان شرقی بستک در هرمزگان، دنا در کهگیلویه و بویراحمد، مانه و سملقان، در خراسان ایجاد و تأسیس شد.
در سال ۱۳۸۰ شهرستان‌های آزادشهر و ارسباران و عجب‌شیر در استان آذربایجان شرقی، رامیان در گلستان، کوهرنگ در چهارمحال و بختیاری، آبیک در قزوین، مهر، قیر و کارزین در استان فارس به تصویب رسیدند.
در سال ۱۳۸۱ شهرستان‌های ثلاث باباجانی در استان کرمانشاه، سروآباد در کردستان، منوجان در کرمان، چادگان در اصفهان، زرندیه و کمیجان در استان مرکزی، جم در بوشهر، نظرآباد در تهران، فراشبند در استان فارس و رشتخوار در خراسان به تصویب رسیده و ایجاد گردیدند.
در سال ۱۳۸۲ شهرستان‌های کلات، سربیشه و خلیل‌آباد در خراسان، عنبرآباد در کرمان، لالی و هندیجان در خوزستان و سمیرم سفلی در اصفهان به تصویب رسیدند.
در سال ۱۳۸۳ شهرستان‌های فاروج، گاوبندی، روانسر، لیکک، خمیر، کوهبنان، الوند و خنج تاسیس و استان‌های خراسان شمالی و خراسان جنوبی به تصویب مجلس شورای اسلامی رسیدند.
در سال ۱۳۸۴ نیز شهرستانهای اسدیه، فیض‌آباد، کرندغرب، سعادت شهر، گتوند، رامشیر، کنارک، گلوگاه، سرایان، زهک، رودبار و قلعه گنج به تصویب رسیدند.
در سال ۱۳۸۴ کشور ایران دارای ۳۳۶ شهرستان، ۸۸۹ بخش، ۲۴۰۰ دهستان و ۱۰۱۶ شهر می‌بوده‌است.
با توجه به تغییرات ایجاد شده، تعداد عناصر و واحدهای تقسیمات کشوری تا ۲۷ مهرماه ۱۳۸۷ از قرار ۳۶۳ شهرستان، ۹۲۰ بخش، ۲۴۳۰ دهستان و ۱۰۶۸ شهر بوده است.
۲-۱۰- تقسیمات کنونی
براساس آخرین وضع تقسیمات کشوری در بهمن ۱۳۸۹ خورشیدی، کشور ایران از ۳۱ استان، ۳۹۴ شهرستان، ۹۷۳ بخش، ۲۴۸۶ دهستان و ۱۱۳۳ شهر تشکیل یافته‌است.(پایگاه اطلاع رسانی وزرات کشور ،۱۳۸۹)
۲-۱۱- تاریخچه تقسیمات کشور در استان گیلان
از سال ۱۳۴۱ تا پایان سال۱۳۸۲ تقسیمات کشوری در استان گیلان دستخوش تغییرات بسیاری شده است (انساندوست، ۱۳۸۳ : ۴۷و۴۴)
سابقه تقسیمات کشوری ایران به قرن پنجم پیش ازمیلاد مسیح ( دوره فرمانروایی سلسله هخامنشی ) میرسد . اولین تقسیمات کشوری، توسط داریوش اول ( ۵۲۱ – ۴۸۵ ق. م ) انجام گرفت ، که قلمرو پادشاهی ایران شامل تمام منطقه خاورمیانه ، خاور نزدیک و آسیای مرکزی بوده است .
داریوش اول این منطقه وسیع را به ۳۰ قسمت بر مبنای حدود جغرافیایی و ویژگیهای نژادی و قومی تقسیم و برای هر قسمت فرمانروا و حکمرانی به عنوان ( خشتروپان ) یعنی شهربان انتخاب کرد .

با توجه به کتبه های رسمی پادشاهان پارس ، سرزمین کادوسیان و کاسپیان ( گیلان و دیگربخشهای سواحل دریای خزر)جزو سرزمینهای تابع هخامنشیان نبوده است .
دیاکونوف مورخ روس در کتاب «تاریخ ماد» می نویسد: در اراضی نزدیکتر به کرانه دریای خزر و کاسپین و نیمه سفلای دره قزل اوزن ( سفید رود ) و نقاط شمالی تر آن ، پادشاهیهای کوچک وجود داشت و قبایلی در آنجا می زیستند که مولفان عهد باستان بعدها ایشان را گلها و کادوسیان و غیره نامیدند.
پس ازهخامنشیان سلوکیان سرزمینهای ایران را به ۷۲ ساتراپ تقسیم کردند. ولی روشن نیست که گیلان یکی ازساتراپی های هفتاد ودو گانه بوده یا نه ؟ اگربه قول ابن مقفع اعتماد کنیم سرزمین گیلان نمی باید جزء ساتراپهای مزبور باشد. زیرا ازآنچه وی در مقدمه « نامه تنسر» می نویسد، چنین برمی آید که گیلان و طبرستان در عهد سلوکیان استقلال خود را بازیافته بودند.
در عهد اشکانیان در قلمرو سلطنت آنان دو نوع ایالت وجود داشت :
۱- ایالاتی که اطاعت از سلاطین داخلی داشتند و از شاهنشاهان اشکانی اسماًًً تبعیت میکردند.
۲- ایالاتی که مستقیما تابع حکومت مرکزی شاهنشاه اشکانی بودند و برای هر یک ازآنها ازطرف پادشاهان اشکانی، فرمانروا تعیین می گردید و تعداد آنها ۱۸ ایالت بود .
لذا نمی توان تردید داشت که گیلان جزو ایالاتی بوده که ازپادشاهان داخلی خود پیروی می کرده و تابع حکومت شاهنشاه اشک نبوده است . در ابتدای دوران ساسانی، سازمان کشور همچون دوران اشکانیان بود . ابن خردادبه در اثر مشهور خود «المسالک و الممالک » لقب پادشاهان زمین راذکرکرده و سپس تحت عنوانی دیگر، نام ۳۳ تن از شاهان را بیان می کند ، که نام گیلان شاه نیز در میان اسامی پادشاهان به چشم می خورد . ازاین نوشته چنین استنباط می گردد که در آن دوران گیلان سرزمینی مستقل بوده است .
سعید نفیسی، مؤلف « تاریخ تمدن ایران ساسانی »، معتقد است که ایران در دوره ساسانیان از یک نوع دولت متحد یا کنفدراسیون تشکیل شده بود و هر یک از این کنفدراسیونها حکمرانی مستقل داشته که غالباً به نام سرزمین و نژادشان حکم شاه می افزودند ، و براین اساس سرزمینهای یاد شده(توسط ابن خردادبه واز جمله دیگران ) را یکی ازولایات مستقل و کنفدراسیون ایران می شمارد .
پس از انقراض ساسانیان و تسلط اعراب بر ایران، تقسیمات کشوری تا چند قرن در ایران مفهومی نداشت و پیوسته در معرض تغییر و تبدیل بود .
گیلان طی سه قرن با ایالات دیگر ایران که تحت تسلط اعراب بودند رابطه ای نداشته و دارای استقلال بود
ازقرن پنجم تا دوره مغول در مأخذ و منابع معتبر شرح قابل توجه و دقیقی در مورد حدود ، موقعیت و تقسیمات کشوری گیلان دیده نمی شود .
براساس اطلاعات حمدالله مستوفی در «تاریخ گزیده »، ایران در عهد پادشاهان مغول شامل ۲۰ بخش بوده و گیلان یکی از بخشهای ۲۰ گانه محسوب می شده است .
گرچه در این تقسیم بندی گیلان به عنوان استان بیستم ایران معرفی شده ولی نباید فراموش کردکه این سرزمین در دوره مغول نیزتابع حکومت مرکزی نبوده و خطه مستقلی محسوب می شده است .
در عهد صفویه ، ایران به ۴ والی نشین و ۱۳ بیگلر بیگی نشین تقسیم شده بود. برطبق مدارک و مأخذ موجود ازجمله کتاب «نظام ایالات دوره صفویه » تألیف رهربرن ، گیلان در دوره مزبور یکی ازایالات چهارگانه ایران شناخته شده بود.
در دوره افشاریه وضع ایران ازنظر تقسیمات کشوری با دوران صفویه تفاوت زیادی نداشت .
قاجاریان تقسیمات کشوری را تغییر دادند . در دوره پادشاهی فتحعلی شاه که مصادف با آغازقرن سیزدهم هجری بود کشور ایران به ۱۵ ایالت و تعدادی ولایت تقسیم شدکه گیلان باوجود اهمیت فوق العاده ای که داشت درشمارایالت بزرگ ایران قرار نداشته و جزو ولایت درجه دوم بود .
۵ایالت بزرگ عبارت بودند از: خراسان ، آذربایجان ، کرمان ، فارس و خوزستان . یک سال پس از تصویب متمم قانون اساسی یعنی درسال ۱۳۲۵ هجری قمری قانون تشکیل ولایات و ایالات به تصویب سومین دوره قانونگذاری مجلس شورای ملی رسید ، در ماده ۲ قانون تعریف ایالت ، اسامی ایالات ایران چنین تعریف شده است :
ایالت قسمتی از مملکت است که دارا ی حکومت مرکزی و ولایات حاکم نشین جزء است و فعلاً منحصر به ۴ ایالت است : آذربایجان ، کرمان و بلوچستان ، فارس و بنادر ، خراسان و سیتان
ولایت قسمتی ازمملکت است که دارای یک شهر حاکم نشین و توابع باشد . اعم ازاین که حکومت آن تابع پایتخت یا تابع مرکزایالتی باشد که شامل ۱۲ ولایت : استرآباد، مازندران ، گیلان ، زنجان ، کردستان ، لرستان ، کرمانشاهان ، همدان ، اصفهان ، یزد ، عراق و خوزستان بود .
مؤلف کلیات جغرافیای طبیعی و تاریخی ایران می نویسد :
درسال ۱۳۴۱ هجری قمری (۱۳۰۲ شمسی) ایران دارای ۸ ایالت به شرح ذیل بوده :
۱-آذربایجان ۲ – گیلان ۳- مازندران ۴ – استرآباد ۵- خراسان ( ولایت شرقی ، تاسیسات قهستان و سیستان جزو آن محسوب می شدند) ۶ – ایالت کرمان که مشتمل بر بلوچستان و مکران و بنادردریای عمان بود . ۷ – فارس که لارستان و کهکیلویه و بنادر خلیج فارس ازمضافات آن بود . ۸ – ایالت خوزستان.
ولایات دیگرشامل ولایت غربی ، لرستان ، کرمانشا هان ، کردستان و ولایات مرکزی که ناحیه وسیع عراق عجم رادر بر می گرفت. هر ولایت مشتمل بر چند بلوک و هر بلوک مشتمل بر چند محال بود
در آبان ماه ۱۳۱۶ بر اساس قانون تشکیل ایالات و ولایات ، ایران به استانهای شمال، غرب و جنوب و شمال غرب و شمال شرق و مکران تقسیم شد . که توابع استان شمال شهرستانهای گیلان ، تنکابن ، مازندران گرگان ، تهران، قزوین ، قم و ساوه کاشان، اصفهان ، اراک (عراق)، گلپایگان و محلات، خمسه ، سمنان و دامغان بوده است.
و شهرستان گیلان شامل :
حومه فومنات ، صومعه سرا، لشت نشاء ، کوچصفهان .( مرکز : رشت)
پهلوی ، چهار فریضه ، خمام ، گسکر.(مرکز : بندرپهلوی)
رحمت آباد ، رودبار ، سیاهکل ، دیلمان ، عمارلو . (مرکز : رودبار)
لاهیجان ، رانکوه ، دهشال. (مرکز : لاهیجان)

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت
[شنبه 1401-04-04] [ 10:48:00 ب.ظ ]




۴-اگر بعضی از اولیای دم به طور رایگان جانی را عفو کنند اولیای دم خواهان قصاص می‌توانند بعد از پرداخت سهم عفو کنندگان به قاتل او را قصاص کنند.
۵- با توجه به قسمت اخیر ماده ۲۶۴ قانون مجازات اسلامی ۱۳۷۰ مبنی بر لزوم پرداخت دیه سهم اولیای سهم خواهان دیه از سوی اولیای دم خواهان قصاص به نظر می‌رسد که منظور قانون گذار پرداخت دیه بصورت نقدی است و تامین و تضمین سهم دیه اولیای دم خواهان دیه از سوی اولیای دم خواهان قصاص کافی نیست مگر این که توافق در این زمینه حاصل گردد.
۶- اگر چه قانون گذار در ابتدای ماده موافقت همه اولیای دم را برای استیفا و اجرای قصاص لازم شمرده است ولی حکم موردی که احد از اولیای دم بدون اذن بقیه مبادرت به استیفای حق قصاص کند مشخص نشده است.
(( اینجا فقط تکه ای از متن درج شده است. برای خرید متن کامل فایل پایان نامه با فرمت ورد می توانید به سایت nefo.ir مراجعه نمایید و کلمه کلیدی مورد نظرتان را جستجو نمایید. ))

ماده ۴۲۲ قانو ن جدید مجازات جدید در این زمینه کاملتر به نظر میرسد و نقص شماره شش را نیز مرتفع نموده است مقرر می دارد:« در هر حق قصاصی هر یک از صاحبان آن به طور مستقل حق قصاص دارند،لیکن هیچ کدام از آنان در مفام استیفا نباید حق دیگران را از بین ببرد و در صورتی که بدون اذن و موافقت دیگر افراد خواهان قصاص، مبادرت به استیفای قصاص کند، ضامن سهم دیه دیگران است.»
بند دوم – بعضی اولیای دم دارای اهلیت
اگر اولیای دم مقتول متعدد و در میان آن‌ها علاوه بر اشخاص کبیر و رشید، افرادی باشند که به لحاظ صغر سن یا جنون و… قادر به استیفای قصاص و یا عفو جانی نباشند در این که اولیای دم کبیر و صغیر بتوانند نسبت به استیفای قصاص اقدام کنند بین فقیهان اعم از عامه و امامیه به شرح زیر اختلاف نظر وجود دارد:
الف- اولیای دم کبیر و حاضر حق استیفای قصاص را دارند و منتظر بلوغ صغیر یا افاقه مجنون یا حضور ولی دم غائب نمی‌شوند.[۹۳] زیرا اولا حق قصاص ابتدائا برای اولیای دم است و هر کدام از آن‌ها به نحو کمال و استقلال حق قصاص دارند[۹۴] ثانیا : حق قصاص حقی بسیط و غیرقابل تجزیه است[۹۵] ثالثا وصیت حضرت علی (ع) به امام حسن (ع) و قصاص ابن ملجم توسط وی علی رغم وجود ورثه صغیر دلالت بر تایید این نظر دارد. [۹۶]
البته بعضی از طرفداران این نظریه استیفای قصاص از طرف اولیای دم خواهان قصاص را موکول به تضمین سهم دیه صغار یا غایب کرده‌اند[۹۷]
ب- اولیای دم کبیر و حاضر حق استیفای قصاص را ندارند مگر با اذن و توافق بقیه اولیای دم بنابراین اگر اولیای دم کبیر ورثه صغیر یا مجنون و یا غائب باشد اولیای دم کبیر باید تا بلوغ صغیر و افاقه مجنون و یا حاضر شدن ولی دم غائب صبر کنند؛ زیرا قصاص مشترک بین اولیای دم است و احد از آن‌ها اختیار ابطال حق غیر را ندارد. [۹۸]
ماده ۵۰ قانون حدود و قصاص مصوب سال ۶۱ کیفیت استیفای قصاص اولیای دم متعدد را به طور کلی معین کرده بود این ماده مقرر می‌داشت که در صورتی که ولی دم متعدد باشد موافقت همه آن‌ها در قصاص لازم است چنانچه همگی خواهان قصاص قاتل باشند قاتل قصاص می‌شود و اگر بعضی از آن‌ها خواهان قصاص و دیگران خواهان دیه، خواهان قصاص می‌توانند قاتل را قصاص کنند لکن باید سهم دیه سایر اولیای دم را که خواهان دیه هستند بپردازند و اگر بعضی از اولیای دم به طور رایگان عفو کنند دیگران می‌توانند بعد از پرداخت سهم عفو کنندگان به قاتل او قصاص کنند.
پس از تصویب این ماده بین دادگاه‌ها در رابطه با این که اگر اولیای دم بعضا صغیر و غیر بالغ باشند آیا اولیای دم کبیر حق قصاص دارند یا خیر، اختلاف نظر وجود داشت[۹۹] و آرا متفاوتی در این خصوص از سوی محاکم صادر گردیده است.
برخی دادگاهها مفاد ماده ۵۰ قانون حدود و قصاص را منصرف از موردی دانسته‌اند که اولیای دم متعدد و مرکب ازا فراد کبیر و صغیر باشند؛ بنابراین به لحاظ سکوت قانون این دسته از دادگاه‌ها در این فرض فتاوی معتبر را ملاک قرار داده و اعمال حق قصاص از سوی اولیای دم کبیر را جایز ندانسته و هرگونه تصمیم‌گیری در رابطه با حق قصاص را در این فرض موکول به بالغ شدن صغیر کرد‌ه‌اند[۱۰۰]
برعکس تعداد دیگران از محاکم با توجه به وحدت ملاک مقرر در ماده ۵۰ قانون حدود و قصاص در این فرض برای اولیای دم کبیر در صورت تضمین و تامین سهم صغار از دیه شرعی، اختیار استیفای قصاص قائل گردیده‌اند[۱۰۱]
با حدوث اختلاف بین شعب دیوان عالی کشور و صدور آرا متهافت در این زمینه موضوع درهیات عمومی دیوان عالی کشور مطرح و نماینده دادستان کل کشور با توجه به فتوای آیت الله منتظری به شرح بین الهلالین (… چنانچه در مورد صغار باید مدت طولانی صبر کنند تا صغار به حد بلوغ برسند و تاخیر موجب فساد و یا تضییع حق کبار باشد به تشخیص ولی صغار، گرفتن دیه به مصلحت صغار باشد با تامین حق صغار اقوی جواز از طرف کبار است…)، نظریه شعبه ۲۱ دیوان عالی کشور مبنی بر اعطای اختیار استیفای قصاص به اولیا دم کبیر در صورت تضمین سهم دیه صغار را موجه و صحیح تشخیص داده است.
بالاخره هیات عمومی دیوان عالی کشور بموجب رای شماره ۳۱-۲۰/۸/۶۵ به این اختلافات پایان داده و مقرر داشته است که در مورد قتل عمدی اگر بعضی از اولیای دم کبیر و بعضی دیگر صغیر باشند و اولیای دم کبیر تقاضای قصاص نمایند با تامین سهم صغار از دیه شرعی می‌توانند جانی را قصاص کنند.
قسمت اخیر رای وحدت رویه تامین سهم صغار از دیه شرعی را برای استیفای قصاص از سوی اولیای دم کبیر کافی دانسته است بنابراین پرداخت نقدی دیه سهم صغار قبل از استیفای قصاص از سوی اولیای دم کبیر از مفاد رای وحدت رویه در مجموع استنباط نمی‌گردد. اگرچه این قسمت از رای وحدت رویه مغایرتی با موازین شرعی نداشت ولی با توجه به مفاد ماده ۵۰ قانون حدود و قصاص و همچنین ماده ۲۶۴ قانون مجازات اسلامی این سوال برای بعضی از محاکم مطرح شد که آیا تضمین دیه سهم صغار برای استیفای قصاص کافی است یا این که دیه شرعی با توجه به مواد فوق الذکر باید قبل از استیفای قصاص توسط اولیای دم کبیر نقدا پرداخت گردد؟
اداره حقوقی دادگستری طی نظریه شماره ۱۰۵۱۲/۷-۲۵/۹/۷۱ مقرر داشته است که با توجه به ماده ۲۶۴ قانون مجازات اسلامی مبنی بر این که اگر بعضی از آنها خواهان قصاص و بعضی دیگر خواهان دیه، خواهان قصاص می‌توانند قاتل را قصاص کنند لکن باید سهم دیه سایر اولیای دم را که خواهان دیه هستند بپردازند لذا از کلمه پرداخت مندرج در ماده چنین به ذهن متبادر می‌گردد که دیه سهم صغار باید بصورت نقدی داده شود تا خواهان قصاص بتوانند قصاص کنند… بنابراین با توجه به ملاک‌های مقرر در ماده ۲۶۴ و ۲۱۳ قانون مجازات اسلامی اولیای دم کبیر باید با پرداخت نقدی سهم دیه صغار استیفا قصاص کنند. [۱۰۲]
اگرچه تکلیف اولیای دم کبیر به پرداخت نقدی سهم دیه صغار به نفع صغار است و کافی دانستن تامین دیه در این فرض از نظر کیفیت اخذ تامین و نوع آن بروز مشکلاتی از نظر اجرا را بدنبال دارد ولی از طرف دیگر لزوم پرداخت نقدی سهم دیه صغار از سوی اولیای دم کبیر قبل از استیفای قصاص موجب بلاتکلیفی جانی و صرف هزینه زیاد برای دولت است زیرا در موارد زیادی عدم توان پرداخت نقدی دیه سهم صغار از سوی اولیای دم خواهان قصاص موجب گردیده است که جانی سال‌ها در زندان بلاتکلیف بماند و از آنجایی که مهلتی برای این پرداخت در نظر گرفته نشده است دستگاه قضایی و مسئولین زندان و از همه مهمتر خود جانی و خانواده وی را با مشکلات زیادی روبرو ساخته است تا جاییکه ازدیاد زندانیان محکوم به قتل که صرفا به خاطر عدم توان اولیای دم کبیر نسبت به پرداخت نقدی دیه سهم صغار در زندان بلاتکلیف بوده‌اند موجب شد که قوه قضائیه بخشنامه مورخ ۱۰/۱۲/۷۳ را در جهت رفع مشکل این دسته از زندانیان صادر کند.
در بند ۷ بخشنامه فوق‌الذکر آمده است که در مواردی که اجرا حکم قصاص موکول به تادیه سهم صغار و یا فاضل دیه می‌باشد و در اثر عدم قبول یا مسامحه اولیای دم محکوم در زندان مانده است باید در مدت معین اعلامی برای تعیین تکالیف اقدام شود که محکوم به زندان نیستند.»
صرف نظر از ابهام این بند از بخشنامه به نظر می‌رسد که مفاد بخشنامه با قانون حاکم بر موضوع مغایرت داشته باشد زیرا مواد ۲۱۳ . ۲۶۱ قانون مجازات اسلامی ۱۳۷۰ تادیه سهم صغار را قبل از قصاص از سوی اولیای دم خواهان قصاص لازم دانسته است و برای این امر مدتی در قانون پیش‌بینی نشده است تا آن‌ها مکلف باشند در مهلت تعیین شده در خصوص پرداخت فاضل دیه اتخاذ تصمیم نمایند. ماده ۳۵۴ مقرر داشته: «اگر مجنی علیه یا همه اولیای دم یا برخی از آنان ، صغیر یا مجنون باشند، ولی آنان با رعایت مصلحتشان حق قصاص، مصالحه و گذشت دارد و همچنین می تواند تا زمان بلوغ یا افاقه آنان منتظر بماند. اگر برخی از اولیای دم، کبیر و عاقل خواهان قصاص باشند، می توانند مرتکب را قصاص کنند، لکن در صورتی که ولی صغیر یا مجنون خواهان اداء یا تامین سهم دیه مولی علیه خود از سوی آنها باشد باید مطابق خواست او عمل کنند. مفاد این ماده در مواردی که حق قصاص به علت مرگ مجنی علیه یا ولی دم به ورثه آنان منقل می شود نیز جاری است. این حکم در مورد جنایاتی که پیش از لازم لاجرا شدن این قانون واقع شده است نیز جاری است.» و ماده ۴۲۹قانون مجازات اسلامی نیز تکلیف موردی که محکوم به قصاص در زندان است و صحب حق قصاص باید فاضل دیه را بپردازد را معین کرده است و خلا قانون سال ۱۳۷۰ را پر کرده است این ماده مقرر می دارد:«در مواردی که محکوم به قصاص در زندان است و صاحب حق قصاص، بدون بدون عذر موجه یا به علت ناتوانی در پرداخت فاضل دیه یا به جهت انتظار برای بلوغ یا افاقه ولی دم یا مجنی علیه، مرتکب را در وضعیت نامعین رها نماید، ا شکایت محکوم علیه از این امر، دادگاه صادر کنننده حکم، مدت مناسبی را مشخص و به صاحب خق قصاص اعلام می کند تا ظرف مهلت مقرر نسبت به گذشت، مصالحه یا اجرای قصاص اقدام کند. در صورت عدم اقدام اودر این مدت،دادگاه می تواند پس از تعزیر بر اساس کتاب پنجم«تعزیرات» و گذشتن مدت زمان آن با اخذ وثیقه مناسب و تأیید رئیس حوزه قضایی و رئیس کل دادگستری استان تا تعیین تکلیف از سوی صاحب حق قصاص ، مرتکب را آزاد کند»
گفتار سوم- شرایط طرفین صلح
چون صلح ازجمله عقود است، علاوه بر صاحب حق قصاص جانی هم بایداهلیت لازم را برای انعقاد صلح داشته باشد. یعنی بالغ ، عاقل، مختار و قاصد باشند یعنی اگر احد طرفین در صلح بر قصاص مکره باشند صلح صحیح نخواهد بود. همچنین اشتباه و تدلیس هم تحت شرایطی می توانند صلح بر قصاص را از اعتبار بیندازند که این امر در حقوق مدنی مورد بحث قرار گرفته است .
برای صحت صلح صاحب حق قصاص اعم از مجنی علیه یا اولیای دم داشتن احتیار و آزادی اراده ضرورت دارد به بیان دیگر، انجام صلح باید بدون هیچ گونه اجبار یا اکراه صورت گیرد بنابراین اگر کسی دیگری را عمدا مجروح نماید و سپس برای رهایی از قصاص عضو او را تحت اجبار شدید قرار دهد و در نتیجه این اجبار مجنی علیه نسبت به حق قصاص صلح نماید به لحاظ عدم سلامت رضا و اراده باطل و فاقد هر گونه اعتبار است.[۱۰۳]
همچنین صلح در حالت اکراه نیز صحیح نیست بنابراین اگر شخصی عمدا دیگری را مورد ضرب و جرح قرار دهد و جانی یا تهدید مجنی علیه به افشای اسرار شخصی و محرمانه وی را وادار به اعطای صلح کند به لحاظ معیوب بودن رضا صحیح نیست[۱۰۴] البته در این چنین صلحی به طور کلی غیرنافذ است
همچنین صلح در اثر تدلیس از آنجایی که بر اساس رضا و طیب نفس صاحب حق قصاص صادر نگردیده است بلکه همراه با خدعه و تغریز است صحیح تلقی نمی‌گردد[۱۰۵] البته هر نوع کذبی تدلیس نیست تدلیس در صلح در صورتی صادق است که اولا: جانی طرق حیله آمیزی را برای گرفتن صلح استعمال کند ثانیا شان و موقعیت شیوه‌های اسعمالی به حدی باشد که صاحب حق قصاص را به سوی مصالحه بکشاند[۱۰۶]
اشتباه هم تحت شرایطی مبطل صلح است[۱۰۷] زیرا احکام مربوط به اشتباه در قراردادها مواد ۱۹۹ تا ۲۰۱ قانون مدنی در ایقا نیز مجری است بنابراین اگر پندار نادرستی که یکی از دو طرف درباره موضوع و شخص طرف معامله دارد بتواند رابطه حقوقی او را با طر ف دیگر برهم زند این امر در عقود یعنی اراده خود او نیز به طریق اولی موثر است. [۱۰۸]
با توجه به مراتب فوق الاشعار، اشتباه اعم از اشتباه حکمی یا موضوعی تحت شرایطی می‌تواند در صلح موثر گردد
همچنین اگر اشتباه صاحب حق قصاص در رکنی از ارکان صلح باشد در این صورت صلح صادره از ناحیه او باطل است[۱۰۹]
خلاصه این که اشتباه در صلح کاملا موثر است لکن تشخیص آن به عهده قاضی و از جمله امور موضوعی است[۱۱۰]
صلح بر قصاص برخلاف عفو از جمله اعمال حقوقی است که برای تحقق آن توافق دو اراده شرط و لازم است.[۱۱۱] به عبارت دیگر تراضی طرفین از جمله شرایط اساسی برای وقوع صلح است. بنابراین صلح در قصاص در صورتی مؤثر و مسقط حق قصاص است که صاحب حق قصاص و جانی در تحقق آن تراضی داشته باشند.
گفتار چهارم- صلح بر قصاص به صورت فضولی
سوال این است که آیا صلح بر قصاص از طرف غیر جانی قابل تحقق است یا خیر، بین صاحبنظران اختلاف نظر وجود دارد. عده ای معتقدند صلح بر قصاص از جانب اجنبی صحیح است ولو این که با اذن جانی نباشد.البته اگر صلح بر قصاص از سوی غیرجانی و به نام جانی باشد،در این صورت اذن جانی شرط است و در صورت عدم اذن، نفوذ واعتبار صلح منوط به اذن جانی است. همچنین اگر انعقاد صلح توسط اجنبی به نام جانی نباشد در این صورت او حق رجوع به جانی را جهت دریافت بدل صلح ندارد.[۱۱۲]
عده ای دیگر معتقدند صلح اجنبی در هر حال صحیح نیست. طرفداران این نظریه به در توجیه عقایدشان به آیه ۱۶۴ سوره انعام استناد کرده اند.[۱۱۳] قانونگذار در رابطه با صلح فضولی حق قصاص سکوت کرده است ولی با توجه به عقد بودن صلح و عمومات مربوط به عقود و همچنین با عنایت به قول خداوند مبنی بر خیر بودن صلح و اینکه صلح بر قصاص در واقع تفضل و نوعی گذشت تلقی می گردد می توان گفت فضولی بودن در صلح حتی در جایی که به اسقاط دین یا حق تعلق یافته و نتیجه ابراء و اسقاط را بدهد فاقد اشکال فقهی و قانونی است. بنابراین صلح بر قصاص از جانب غیر جانی مانند اداء دین از سوی غیر مدیون ولو اینکه با اذن جانی نباشد تحت شرایطی صحیح تلقی می گردد و مسقط حق قصاص است. البته اگر انعقاد صلح از سوی اجنبی با اذن جانی نباشد تحت شرایطی صحیح تلقی می گردد و مسقط حق قصاص است. البته اگر انعقاد صلح از سوی اجنبی با اذن جانی نباشد او حق مراجعه به جانی جهت اخذ بدل صلح را ندارد و رجوع او به بدل صلح تنها در صورتی امکان پذیر استکه صلح بر قصاص از سوی اجنبی با اذن یا اجازه جانی باشد.
مبحث سوم- مصالحه قصاص توسط ولی امر
ولی امر در موارد زیر می‌تواند تحت شرایطی نسبت به استیفای قصاص و یا گذشت یا مصالحه با جانی اقدام کند:
گفتار اول- صغر یا جنون ولی دم
ولی قهری‌ اعم از پدر یا جد پدری و یا وصی منصوب از طرف آن‌ها برای صغیر یا مجنون وجود نداشته باشد در این صورت دراین که ولی امر میتواند با رعایت مصلحت ولی دم صغیر یا مجنون نسبت به استیفای قصاص اقدام کند یا خیر فقیهان دارای وحدت نظر نیستند[۱۱۴] عده‌ای برای ولی امر حق استیفای قصاص را در این فرض قائل گردیده‌اند [۱۱۵] و عده‌ای دیگر نظر به تاخیر استیفای قصاص یا مصالحه، تا زمان بلوغ صغار و یا افاقه مجنون دارند [۱۱۶]
علی رغم مراتب فوق صاحب نظران اسلامی در رابطه با گذشت ولی امر از جانی در مقابل پرداخت دیه یا کمتر و یا بیشتر از آن وحدت نظر دارند[۱۱۷]
ماده ۵۲ قانون حدود و قصاص مصوب سال ۱۳۶۱ اختیار استیفای قصاص و یا گذشت از جانی را در مقابل دیه کمتر و یا بیشتر از آن برای ولی امر پیش‌بینی کرده بود که این ماده همانطور که قبلا گفتیم در سال ۷۰ حذف گردیده است. ماده ۳۵۶ جدید مقرر می دارد« اگر مقتول یا مجنی علیه یا ولی دمی که صغیر یا مجنون است ولی نداشته باشد، و یا ولی او شناخته نشود و یا به او دسترسی نباشد،ولی او مقام رهبری است و رئیس قوه قضائیه با استیذان از مقام رهبری و در صورت موافقت ایشان، اختیار آن را به دادستان های مربوط تفویض می کند.»
گفتار دوم- شناخته نشدن ولی مجنی علیه یا مقتول
اگر ولی مجنی علیه یا مقتول نشاخته نشود ولی دم او ولی امر است و تحت شرایط می‌تواند نسبت به استیفای قصاص و یا تبدیل آن به دیه اقدام کند.
در این قسمت دایره محدوده ولایت امر را در رابطه با لقیط مورد بررسی قرار میدهیم
لقیط طفل رها شده در معابرو اماکن عمومی است تا دیگران او را بردارند[۱۱۸] اگر لقیط به قتل برسد چون ولی لقیط شناخته شده نیست بدیهی است که ولی دم او ولی امر مسلمین است در این که ولی امر اختیار استیفای قصاص و یا مصالحه با دیه کمتر یا بیشتر از آن در این فرض داراست یا خبر فقیهان دارای وحدت نظر نیستند نظریه ‌های زیر را از مجموع مطالب آن‌ها می‌توان استخراج کرد:
ولی امر مخبر بین قصاص یا دیه است زیرا استیفا کنندگان قصاص ولی دم مقتول هستند و از آنجایی که اولیای دم لقیط شناخته شده نیستند بنابراین ولی لقیط مقتول به استناد السلطان ولی من لا ولی له ولی امر است و او دارای اختیاراتی است که برای اولیای دم شناخته شده است از جمله این اختیارات می‌تواند استیفای قصاص و یا مصالحه در مقابل دیه کمتر یا بیشتر نماید[۱۱۹]
ولی امر مخیر بین قصاص یا دیه است به شرطی که اولا لقیط مقتول مسلمان باشد ثانیا جنایت قبل از بلوغ به او وارد شده باشد بنابراین اگر مسلمان بودن لقیط مشخص نگردد در این صورت به لحاظ حدوث شبهه ولی امر فقط اختیار اخذ دیه را دارد نه استیفای قصاص [۱۲۰]
ولی امر فقط می‌تواند در این فرض از مال منقول دیه بگیرد زیرا لقیط در دارالاسلام دارای ولی است لکن ولی او مجهول المکان و ناشناخته است بدین لحاظ ولایت در این خصوص به ولی امر منتقل میگردد وجود ولی ناشناخته شبهه‌ای است که مانع امام برای استیفای قصاص می‌گردد بنابراین با تعذر استیفای قصاص به لحاظ وجود شبهه دیه واجب میگردد[۱۲۱]
ولی امر در جنایات عمدی علیه لقیط فقط می‌تواند جانی را قصاص کند و در جنایات غیر عمدی هم می‌تواند دیه بگیرد[۱۲۲]
البته در رابطه با قصاص عضو چنانچه لقیط عاقل و بالغ باشد سایر افراد می‌تواند جانی را قصاص و یا او را عفو کند لکن اگر لقیط صغیر یا محنون باشد ولی او در این فرض نیز ولی امر است و در رابطه با این امر که آیا ولی امر می‌تواند نسبت به استیفای قصاص و یا مصالحه در مقابل دیه یا کمتر و یا بیشتر از آن اقدام کند باید اجرای قصاص تا بلوغ صغیر و افاقه مجنون به تاخیر بیفتد بین فقیهان مانند موردی که مجنی علیه صغیر یا مجنون و فاقد ولی قهری است اختلاف نظر وجود دارد که به منظور جلوگیری از تطویل کلام از بحث درباره آن خودداری می‌گردد.

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت
 [ 10:48:00 ب.ظ ]




از نقطه نظر روان شناسی، اضطراب جزء اصلی و لاینفک اختلالات اضطرابی از جمله اختلال وسواس است. روان شناسان « حوادث درون فردی و انگیزه های ناخودآگاه» را علت اصلی ایجاد اختلالات اضطرابی می دانند. آن ها بر این باورند که وقتی «خود» در معرض خواسته های افراطی محیط قرار می گیرد، دچار اضطراب می گردد. در واقع اضطراب یک واکنش هشداردهنده است که در صورت مواجهه با«یک تهدید»، چه تهدید واقعی باشد یا فقط یک تصوّر صِرف از تهدید باشد، آشکار می گردد. میزان اضطراب تولید شده، ماهیّت تهدید وارده و شخصیّت فردی که به این تهدیدها و هشدارها واکنش نشان میدهد، تعیین کننده ی طبیعی یا غیرطبیعی بودن حالت اضطراب است.[۲۱۷] «نگرانی و اضطراب زمانی جنبه ی آسیب شناختی به خود می گیرد که مزمن، افراطی و کنترل ناپذیر باشد و به از بین رفتن لذّت زندگی فرد منجر شود.»[۲۱۸]
گروه دیگری از روان شناسان و روان کاوان، وسواس را ناشی از یک نیروی نامرئی درونی می دانند که در هیأت اضطراب، نگرانی وتشویش خاطر جلوه گر می شود. بروز اضطراب دلایل ومقتضیات متعدّد وگوناگونی دارد وهر انسانی با توجه به روحیّات و ویژگی های منحصربه فرد خود می تواند در معرض ابتلاء به آن قرار بگیرد. امّا آنچه که حائز اهمیّت است این است که اگر شرایط تولید استرس ونگرانی زیاد و طولانی گردد، فرد بالاخره دست به اقداماتی می زندکه آن را کاهش دهد وبه آرامش درونی برسد امّا متأسّفانه در دام دیگری به نام تکرار عمل می افتد ودر یک گرداب یا دور باطل گرفتار می شود؛ به طوری که هرچه بیشتر تلاش می کندخود را نجات دهد، گرفتارتر می شود. اگرچه باتکرار عمل به یک آرامش موقّتی می رسد ولی با اوّلین عامل اضطرابی و تحریک کننده بعدی، دوباره همان دور وتسلسل باطل را ازسر می گیرد و هر بار شدّت اضطراب وتکرار عملش از بار قبل بیشتر وبیشتر می شود تا جائی که دیگر توانی برایش باقی نماند و کاملاً مغلوب نیروی خردکننده ی وسواس گردد و آثار وتبعات آن به یک باره برسرش آوار گردد.

اضطراب حالتی از تنش است که انگیزه ی انجام کاری را در انسان پدید می آورد. اضطراب از تعارض بین نهاد، خود و فراخود به هنگام کنترل کردن انرژی روانی موجود در انسان، ایجاد می شود و وظیفه آن هشدار دادن در مورد خطر قریب الوقوع می باشد. اضطراب یا از نوع واقعی است یا از نوع روان رنجوری و یا از نوع اخلاقی است. اضطراب واقعی در اثر ترس از خطرات دنیای بیرون شکل می گیرد که سطح آن با میزان خطر واقعی متناسب است. اضطراب روان رنجوری به علت احساس خطر از مضمحل شدن «تعادل قدرت» در درون فرد، به وجود می آید. در این نوع اضطراب فرد می ترسد که غرایز از کنترل او خارج شوند و او را وادار به انجام کاری کنند که مستوجب تنبیه باشد و در اضطراب اخلاقی که در واقع نوعی ترس از وجدان است، وقتی انسان باوجدان، کاری خلاف اصول اخلاقی انجام می دهد احساس گناه می کند و اگر نتواند اضطرابش را به طور منطقی کنترل کند، به روش های غیر مستقیم، یعنی رفتارهای دفاعی، مثل پناه بردن به اعمال وسواسی، روی می آورد.[۲۱۹] به عبارت دیگر افراد تمایل دارند از نگرانی و اضطراب به عنوان یک راهبرد سازگاری استفاد کنند. افراد وسواسی از نگرانی کمک می گیرند تا از افکار بسیار آزار دهنده و ناراحت کننده اجتناب ورزند. مثلاً این افراد تصور می کنند که نگرانی درباره ی طهارت و نجاست یا سلامتی و تندرستی، جنبه ی محافظت کننده دارد.[۲۲۰] همچنین می توان گفت: «وسواس های وارسی و شستشو به عنوان روشی برای پیشگیری از خطر می باشد، بنابراین کارکردی شبیه نگرانی دارند و ممکن است بخشی از تغییرات رفتاری مربوط به نگرانی باشند.»[۲۲۱]
ریشه وسواس، اضطراب است و اضطراب خود در اثر تهدید و ترس به وجود می آید و به صورت های مختلفی خود را نشان میدهد. گاهی اوقات به شکل کسالت، گاهی به صورت هراس و زمانی در هیأت ترس از بدشکل بودن و یا در خودبیمارانگاری و غیره تداعی پیدا می کند.لازم است بدانیم که عامل ایجاد اضطراب می تواند هرچیز بی اهمیّتی، اگرچه یک ذرّه یا یک سرسوزن نجاست، کمترین تماس ممکن با یک رطوبت مشکوک، کوچک ترین تخطّی یا توهّم تخطّی در آداب بجاآوردن یک تکلیف یا عمل عبادی مثل نماز، وضوء، غسل، طواف خانه خداوغیره باشد، و همین عامل بی اهمیّت می تواند فرد را مضطرب وپریشان سازد. نتیجه این اضطراب، احساس اجبار به انجام اعمال تکراری است به هر اندازه ای که او را به آرامش نسبی برساند. چرخه این اضطراب واجبار را می توان در نمودار زیر ترسیم کرد:
رسم توضیحی۱ -۲- رابطه اضطراب با ایجاد اعمال وسواسی
اضطراب یا استرس زمانی پدید می آید که تغییرمهمّی در زندگی انسان رخ دهد، زیرا در این وضعیّت لازم است که فرد از نظر جسمانی، روانی، و هیجانی با تغییرات، سازگاری پیدا کند.[۲۲۲] تجربیات استرس آور مثل مشکلات مربوط به روابط زناشویی یا مشکلات بی خوابی، شرم و خجالت و تغییراتی مثل تغییر محل زندگی یا از دست دادن فرد مورد علاقه یا داغدیدگی مثال های مناسبی برای پدید آمدن اضطراب به شمار می آیند. استرس به میزان کم بسیار مفید وچه بسا لازم وضروری است؛ چون نه تنها سبب به وجود آمدن علاقه و انگیزه در زندگی می شود، بلکه باعث ایجاد اعتماد به نفس نیز می گردد. طولانی بودن مدت استرس وارده و ناتوانی در سازگاری مناسب با آن، منجر به خستگی بدنی شده و امکان ابتلا به برخی از بیماری ها را افزایش می دهد. [۲۲۳]
حفظ سلامتی جسمی و روانی انسان در گرو حفظ تعادل و توازن جسمانی و هیجانی اوست؛ هنگامی که احساس شادی و نشاط و راحتی وجود دارد این توازن برقرار است، اما زمانی که تغییرات ناخوشایندی در زندگی پیش می آید، این توازن به خطر می افتد. تمام عکس العمل های جسمانی و روانی فرد افزایش می یابد تا فرد بتواند با عوامل استرس زا سازگار شود، اما قدرت تحمّل و مقاومت حد معینّی دارد وپس از آن شخص دچار فرسودگی می شود. اگر مدت زمان مقاومت فرد در برابر عوامل استرس زا به درازا بکشد، توان فرد تحلیل می رود و دچار بیماری های جسمی و روحی می گردد.
روان شناسان معتقدند که استرس ناشی از شرایط نامناسب و نامتعادلی است که فرد با آن مواجه می شود. اما این تنها عامل نیست، بلکه تا حدود زیادی زاییده ی نگرش خاص هر فرد و باورهای شناختی او در برخورد با آن موقعیت می باشد.
نداشتن یک خانواده سالم ، امکان بروز مشکلات روحی و روانی واحساس عدم امنیت را در افراد افزایش می دهد. بزرگترین مسائلی که فکر کودکان را ناراحت می کند، بیمار شدن، دعوا و اختلافات خانوادگی و طلاق والدین است. برخی از روان شناسان اختلال وسواس فکری وعملی را ناشی از احساس بی کفایتی می دانند. آن ها معتقدند والدینی که بیش از اندازه بر فرزندان خود سلطه دارند یا به طور افراطی از آنان حمایت می کنند، احساس عزت نفس، کرامت داشتن و با کفایت بودن را از آن ها می گیرند. کمبود این احساس، عقده ای به نام عقده ی حقارت یا عقده ی خودکم بینی را در کودک ایجاد می کند. این احساس باعث می شود که کودک به تدریج به آداب وتشریفات وسواسی[۲۲۴] روی آورد تا بتواند کفایت و توانایی اش را به خود و دیگران ثابت کند.
احساس تهدید وعدم امنیّت، عامل مهم دیگری برای ایجاد وسواس محسوب می شود. به نظر می رسد که شخص وسواسی محیط واطراف خویش را بسیار خطرناک احساس می کند ومی کوشد تا از طریق ایجاد یک نظم افراطی واطمینان بخش خطرات وتهدید های محیط را کنترل کند.به همین دلیل وقتی که یک قسمت جزیی از عملی، از نظم خارج می شود تمام ساختمان دفاعی شخص وسواسی، آسیب دیده و احساس تهدید وتشویش می نماید.
اضطراب علاوه بر آثار و آسیب های روحی و روانی ، موجب بروز عوارض و آسیب های جسمانی متعدّدی می شود که برخی از آن ها عبارتند از: افزایش ضربان قلب، افزایش فشار خون، سردردهای مربوط به تنش عضله ای، میگرن، زخم های معده، آسم، بی قراری، تحریک پذیری و انفعال، تهوّع، اسهال، ضعف حافظه و فراموشی، بد خوابی، کاهش قدرت تمرکز فکر، تکرر ادرار و احساس دفع، تنفس نامنظم و سریع، ترس و نگرانی، تعریق، بیماری های قلبی، زخم های گوارشی، احساس فرسودگی و خستگی مداوم، گرفتگی عضلات گردن، افسردگی، تعدادی از نشانه های عمومی استرس می باشند. حتی بیماری های خطرناکی مانند سرطان ها با استرس در ارتباط هستند. [۲۲۵]
۲-۱-۳- ۲-۲– ترس
متخصصان بهداشت روان متفق القولند که «ترس» و « نگرانی» در واقع با وسواس فکری هم معنا هستند.[۲۲۶] آنان معتقدند که گاهی اوقات وسواس از یک «ترس معنادار» شروع مى‌شود؛ یعنی ترسی که در اصل عامل «آشکارساز» وسواس محسوب می شود. وقتى که فرد با یک ترس ناگهانی وبزرگ مواجه می شود، تمام سیستم عصبى و دفاعی بدنش تحت تأثیر قرار می گیرد. حال اگر زمینه وسواس در فرد وجود داشته باشد، رفتارهای وسواسی کم کم خود را نشان می دهند و در غیر این صورت به شکل مشکلات جسمى، درد و ناراحتى در یکى از اعضاى بدن بروز می کند. یعنى پاسخ به ترس بسته به زمینه‌اى که هر فرد دارد، ممکن است جسمى یا روانى باشد.
هر نوع ترسی که بتواند افکار مزاحمِ تکرارشونده به وجود آورد، در شکل دادن رفتار و اعمال وسواسی نیز می تواند منشاء اثر باشد؛ مثل ترس از وقوع یک حادثه ناخوشایند، یا امری که احتمال وقوعش فرد را دچار استرس وسرآسیمگی می کند؛ مثلاً ترس از نجس شدن، یا احساس ترس از تنبیه شدن که به دنبال اعمال احتمالاً نادرست فرد، بر وجود او مستولی می گردد، میزان اضطراب واسترس را به طور قابل ملاحظه ای افزایش می دهد وزمینه ی بسیار مناسبی را برای شروع رفتارهای وسواس گونه پدید می آورد .
درجاتی از احساس ترس، مخصوصاً ترس از ناشناخته ها یا ترس از آینده ای که قطعاً می آید و انسان هیچ تسلّطی بر آن ندارد، در نزد تمامی انسان ها طبیعی و اجتناب ناپذیر است؛ اما ترس از آینده ی اعمال و کردار به لحاظ اعتقادات مذهبی، ترسی است که فقط در نزد دین داران معنا و مفهوم پیدا می کند؛ مخصوصاً در موقعیتی که فرد اعمال و تکالیف خود را با شک و تردید ی وهم آلود نسبت به نتیجه ی آن چه که انجام داده است، به جا می آورد وهیچ اطمینانی ندارد که اعمالش مقبول پیشگاه حق تعالی قرار می گیرد یا خیر.
فردی که به وسواس مبتلا شده است همواره نوعی ترس عمیق وریشه دار را دردرون خود یدک می کشد ودائماً اضطرابی مستأصل کننده او را به چالش می کشدکه مبادا عملی را نادرست انجام دهد یا تکلیفی از اوفوت گردد، جائی رانجس کند یا اینکه جائی نجس شود واو مجبور به تطهیرآنجا شود. همچنین اومی ترسد ونگران است که شاید نتواند عبادات خود را به طور کامل وباکیفیت عالی به جای آورد یا ا حکام متعلَّقٌ به را به نحواحسن اجراکند وبه علّت این قصور وکوتاهی، مورد قهر وغضب الهی قرار گرفته و مجازات گردد.
دغدغه داشتن همیشگی درمورد احتمال وقوع حادثه ای ناگوار درنزد فردی که افکارش مشوّش وبی ثبات، وفکر واراده اش ضعیف است، دلیل بسیار مناسبی است برای ترسیدن وهراسیدن. این ترس بیمارگونه اغلب به صورت یک عمل «شرطی سازی شده» به هنگام انجام اعمال عبادی وعمل به احکام طهارت ونجاست، وضوءگرفتن، غسل کردن، نمازخواندن وغیره به سراغ شخص می آید واورا مضطرب و بی قرار می سازد وپس از انجام عمل نیز همین حس به گونه ای دیگر اورا می آزارد. احساس گناه، عذاب وجدان ، دلشوره و تشویش خاطر، آثاری هستند که بعد از انجام دادن یک عمل وسواسی، دامن فرد وسواسی را می گیرند واورا نسبت به صحت آنچه انجام داده است، مرّد ومشکوک می سازند. اینجاست که فرد وسواسی تلاش می کند با تکرار دوباره وسه باره ویابیشتر آن عمل به تردید خود پایان دهد و به آرامش برسد واز این ترس ونگرانی نجات یابد امّا غافل است که این ترس اورا به درون یک گرداب، یک تسلسل ودور باطل هدایت می کند.
گاهی اوقات این ترس، ترس از موجودات نامرئی وذره بینی یعنی میکروب ها وعوامل بیماری زاست وگاهی ترس از ذرّات بسیار ریز ترشح شده از نجاسات می باشد که احیاناً واحتمالاً اطراف را آلوده کرده اند و ممکن است خبث و پلیدی آنها به اشخاص نیز منتقل گردد. این نوع ترس که مثل بیماری خوره وجود فرد را از درون سست و متزلزل می گرداند وپایه های جسم وروحش را فرومی ریزد، یا زائیده ی تعلیم وتربیتی است که اکتساب نموده یعنی با دیدن رفتارهای وسواس گونه ی اطرافیانش آن را آموخته است ویا با تجسّس ها وچون وچراهای ریز وبی حد وحصر در احکام دینی، خود را گرفتار آن ساخته است.چنین شخصی فراموش کرده است که عبادات برای تقرّب به خداوند وآرامش یاقتن در جوار رحمت دوست انجام می شوند ونه برای آن هستند که وی بازیچه وملعبه ی دست شیطان گردد. شیطان در اینجا فقط یک معیار امتحان است، که تبعیّت از وساوس او نشانه ضعف نفس واراده ی انسان و سرپیچی کردن از فرمان خداوند است.
۲-۱-۳- ۲-۳ – تضادهای روحی یا تعارضات درونی
وجود تضادهای عمیق روحی که با نشانه هائی مثل حالات شک وتردید، بی تصمیمی، تنبلی ، اضطراب ،افسردگی ، یأس وناامیدی ،کناره گیری وامثال آن همراه هستند، به زعم دانشمندان روان شناس، تعادل روحی- روانی فرد مستعدّی راکه توان فکری ضعیفی دارد و فاقد قدرت مقابله ومقاومت دربرابر امواج خروشان ومتلاطم این تضادهای سهمگین است، درهم می شکنند و او را پیوسته رنجورتر ومعذّب تر ساخته وبه شکنجه ومشقَات روحی – روانی دچار می کنند. درپی این ضعف وسستی وسواس به سراغ فرد می آید وحتّی گاهی این ناراحتی ها منجر به بیماری های جسمی مثل سوء هاضمه های مزمن وسردردهای شدید می گردد. درمقایسه با چنین فردی، شخصی که روان سالم وتوان فکری کافی دارد به راحتی می تواند دربرابر هجوم این تضادها مقاومت کرده ومتزلزل نگردد و بهترین راه را برگزیند ومقتدر وثابت قدم درادامه ی مسیرزندگی گام بردارد.
به طور کلی وجود تضاد و تعارض در وجود انسان یک امر طبیعی است و کمتر کسی را می توان یافت که دچار هیچ گونه تضاد روحی نباشد، ولی نکته اساسی در این است که افراد سالم به کمک قدرت روحی، این تضادها را تا حدود زیادی حل می کنند و حال آن که در افراد ناتوان، این تضادها همانند امواج سهمگین و خروشان آن چنان در تلاطم است که بیمار بیچاره نمی تواند در برابر آن مقاومت کند و این ضعف و ناتوانی، به توسعه و گسترش تضادها کمک می کند، اکنون این موضوع پیش می آید که اصولاً منشأ وجودی این تضادها از کجا و از چه زمانی است؟
در گذشته برخی از روانشناسان معتقد بودند که تضادهای درونی افراد در اثر برخورد تمایلات غریزی انسان با محدودیت ها و منهیات محیط، خانواده و جامعه به وجود می آیند. اما گروهی نیز منشأ اساسی تضادها را درمحیط ناجور و ناهنجار هنگام کودکی جستجو می کردند.
ازدیگر ویژگی های مهمّ روان شناسانه ی وسواس این است که فرد وسواسی در مقابل توهّم یا تجسّم تحمیلی ای که فکر و ذهنش را اشغال می کند، اراده و مقاومت ضعیفی از خود نشان می دهد. اساساً پس از ورود این تجسّم تحمیلی، نوعی پریشان احوالی، آشفتگی ومبارزه ی پنهان و دائمی در درون فرد آغاز می شود. این مبارزه در اصل به دلیل وجود تعارض بین اراده ی شخص ونیروی مزاحم درونی شکل می گیرد. فرد وسواسی می داند توهّم یا تجسّمی که به عنوان نیروی مزاحم به ذهن او راه یافته است، در حقیقت امری غیر واقع، غیر منطقی، غیر قابل قبول و غیر قابل اغماض است. از طرف دیگر در عین حال که شخص نمی تواند وجود این افکار را با عقل و منطق خود تطابق دهد، چاره ای از گردن نهادن به آن ها نیز ندارد، و در حقیقت از آنچه انجام می دهد در رنج وعذاب است و با دیده ی تنفّر وانزجار به آن می نگرد. در هر صورت این توهّم تحمیلی، به علت ضعف اراده ومقاومت فکری اندک شخص وسواسی، وجودش را در بر می گیرد وبربخشی از «خود واقعی اش» استیلا یافته، آن را احاطه می کند.
بدین ترتیب اعمال وسواسی به مرور دشوارتر ودشوارتر می شوند تا این که کار وزندگی شخصی واجتماعی فرد را دچار اختلال وآشفتگی می کنند.[۲۲۷] در این مرحله است که تضاد وتعارض درونی ایجادشده، در هیأت یک اضطراب شدید نفس گیر بروز پیدا می کند[۲۲۸] وبه دنبال آن، رفتارهای وسواسی یا اعمال شعائر گونه ای که همواره از سرگرفته می شوند، در دل فرد استقرار می یابند تا به عنوان یک تاکتیک کاهنده، آشفتگی حادث شده را به سوی تعادل اولیّه هدایت کنند.[۲۲۹] از آنجا که قدرت فکری واراده ی محکمی برای سرکوبی این تجسم تحمیلی در وجود شخص یافت نمی شود، حضور یک نیروی تقویت کننده که اراده ی او را تقویت کرده و قوت ببخشد، لازم وضروری می نماید.
با اندک تأمّل وتعمّق در نشانه ها و خصوصیاتِ رفتاری بروزیافته در افراد وسواسی، این چنین به نظر می رسدکه گاه افراد مستعدّ ابتلاء به وسواس، در درستی وصحت افکار وتصاویر ذهنی خود دچار تعارض ودوگانگی، بی ثباتی وتزلزل هستند؛ یعنی در عین حال که تحت تأثیر وفشار تفکّر عاطفی خود قرار دارند وکنترل افکار خود را به دست احساساتی چون ترس، اضطراب، گناه یا اندوه می سپارند، دارای جنبه هایی از تفکّر منطقی هم می باشند ومی دانند که ترس هایشان – چه آن هایی که ریشه مذهبی دارند وچه آن هایی که ریشه غیرمذهبی دارند- اساس و پایه حقیقی ومنطقی ندارند. درمورد این دسته از افراد باید گفت که اعمال ورفتاری که از آنان سرمی زند، بیشتر ازآن که تحت کنترل وفرمان «ذهن خردمند»[۲۳۰]شان باشند، تحت نظارت و فرماندهی تفکّرات عاطفی آن ها واقع می شوند.
ورود افکار مبتنی بر ترس واضطراب به مخیّله فردی که دغدغه های مذهبی دارد و به طور مداوم مابین دو مقوله پاداش و جزاء ومقبولیّت وعدم مقبولیّت اعمال در نوسان و تغییر است، فرصتی برای مهار افکار منفی وغلبه افکار مثبت ومنطقی باقی نمی گذارد. بدین لحاظ است که فرد وسواسی قادر نیست بین اوهام و خیالات، تصورات وافکار خود با واقعیّات و حقایق متعادل، تفاوت وتمایزی قایل شود. هرچه این افکار فرصت بیشتری برای رشدو نمو پیدا می کنند، ریشه دار تر وغیر قابل کنترل تر شده وبال وپر بیشتری باز می کنند، تاجائی که فرد مبتلا، افکار خود را به عنوان واقعیات عینی موجود و قریب الوقوع، تصور می کند ودائماً نگران رخ دادن آن هاست.
۲-۱-۳-۳- رویکرد شناختی رفتاری نسبت به ریشه های وسواس
به طور کلی، نظریه های شناختی بر شیوه شناخت افراد از محیط و از خودشان تأکید دارند؛ این که آنان چگونه پدیده ها را درک و ارزشیابی می کنند، چگونه یاد می گیرند و چگونه می اندیشند. اختلال وسواس فکری عملی نیز از دیدگاه شناختی اختلالی است که ریشه در نوع و چگونگی پردازش های شناختی دارد و فرد افکار، عقاید، و تصورات و تکانه های ناخواسته ی مزاحمی را تجربه می کند که در او ایجاد تشویش می کنند و حذف آن ها برایش مشکل است. براساس دیدگاه شناختی، فرق افراد عادی با افراد وسواسی دراین است که افراد عادی با نادیده گرفتن یا کنارگذاشتن افکار منفی و مزاحم خود، این افکار را خاموش می کنند، اما افراد وسواسی این افکار را جدّی گرفته وبرای رهایی از آزار و اذیّت آن ها، به انجام اعمال و رفتارهای تکراری و اجباری روی می آورند و بدین ترتیب اضطراب و گرفتاری بیشتری را برای خود ایجاد می کنند.[۲۳۱]
لازم به ذکر است که افکار مزاحم، تصاویر و تکانه های ناخواسته زمانی تبدیل به رفتارهای وسواسی می شوند ودر فرد ایجاد آشفتگی و پریشانی می کنند که برای او مهم باشند و با افکار، اندیشه ها، باورها و گرایشات اعتقادی و دینی فرد مرتبط گردند. بنابراین، صِرف وجودِ افکار مزاحم، موجب پیدایش وسواس نمی شود، بلکه پروسه و فرآیندی که درضمن آن، این افکار و تکانه های مزاحم و ناخواسته در بستر نظام باورها و اعتقادات فرد، نهادینه می شوند، تدریجاً موجب زایش و رشد اعمال و آیین واره های وسواسی می شود. به عبارت دیگر رویکردهای شناختی رفتاری در ارتباط با سبب شناسی وسواس، بر چگونگی ادراک و ارزیابی فرد از پدیده ها تأکید می کنند و این اختلال را ناشی از پردازش شناختی نادرست و غیر منطقی افراد مبتلا می دانند. افراد مبتلا به وسواس نه تنها دارای احساس مسؤولیت و احساس گناه افراطی و شدید برای رخ دادن حوادث و وقایع می باشند، بلکه باورهای نادرستی در مورد شایستگی ها و لیاقت های خود دارند که ریشه در کمال گراییِ افراطی یا اخلاق گرایی متعالی آن ها دارد. این افراد به افکار مزاحم و ناخواسته ای که تجربه می کنند اهمیت بسیاری می دهند و تعبیر و تفسیرهای فاجعه آمیزی از این افکار دارند.
انسان ها به هنگام رویارویی با موقعیت ها و وقایع یکسان، واکنش های هیجانی و رفتاری متفاوتی از خود نشان می دهند. آن چه که نحوه ی پاسخ گویی به حوادث یکسان را در نزد افراد مختلف، متفاوت می سازد در واقع نوع نگرش، تفکّر و برداشت آن ها از آن موضوع می باشد. افراد مختلف بر اساس معیارها و ملاک های فردی منحصر به فردی که در خودآگاه خود دارند شیوه ی خاصی را در برخورد با مسائل گوناگون برمی گزینند و تصمیم ویژه ای را اتّخاذ می کنند. مثلاً فردی که معتقد است اصل، طهارت همه چیز است مگر آن که خلاف آن ثابت شود یا اینکه باور دارد طبق اصل عملی استصحاب شک لاحق یقین سابق را زایل نمی کند، در برخورد با موضوعی مثل طهارت و نجاست، یا تشکیک و تردیدها در این ارتباط، دچار وهم و خیال و دودلی نمی گردد و به راحتی بر طبق اصول و معیارهای خود تصمیم گیری قطعی و درستی انجام می دهد. اما فردی که فاقد این معیارهاست، یا این اصول را می داند ولی آن ها را باور ندارد، ترجیح می دهد که به احتیاط عمل کند و زمینه ی ابتلا به وسواس را برای خود فراهم سازد.
در یک کلام باید گفت که اگر نظام باورهای انسان درست و منطقی باشد، او را از بسیاری از خطاهای شناختی برحذر می دارد، مانع از ایجاد تعارض های درونی و آشفتگی‌های بین‌فردی شده و زندگی سالم و پرباری را برای او تضمین می کند. ولی اگر این نظام باورها غیرمنطقی باشد با پیامدهای ناگواری ازقبیل سَرخوردگی، ناکامی، اضطراب، ترس، خشم، وسواس وغیره مواجه خواهد شد. از جمله باورهای غیرمنطقی ای که اساس تفکّرات یک انسان را، به ویژه در افراد وسواسی، تشکیل می دهد می توان به موارد زیر اشاره کرد:
الف- ‌من باید خوب عمل‌کنم وبرای‌عملکردم تأیید ‌بگیرم. درغیراین صورت به عنوان فردی نالایق تلقی می‌شوم.
ب- دیگران باید با من با ملاحظه و مهربانی رفتار کنند. درست به همان صورتی که دلم می‌خواهد با من رفتار کنند و اگر این کار را نکنند، جامعه و دنیا باید آنها را به سختی به خاطر بی‌توجهی‌شان سرزنش، لعنت و تنبیه کند. اگر رفتارشان حقارت‌آمیز و نادرست باشد، انسان های احمقی به تمام معنا هستند که باید از خود شرمنده شوند.
ج- شرایطی را که در آن زندگی می‌کنم باید به گونه‌ای باشد که عملاً بتوانم هرآنچه را که می‌خواهم براحتی، بسرعت و به آسانی بدست بیاوریم و در واقع چیزی را که نمی‌خواهم برایم اتفاق نیفتد.
پژوهشگرانی که به طور گسترده درباره ی وسواس فکری- عملی مطالعه کرده اند، سه بخش اساسی را برای تفکّراتی که در رشد وتداوم این اختلال مهمّ و موثّر هستند مطرح کرده اند:
الف- مزاحمت های ذهنی ( افکار ، تکانه ها یا تصاویر ناخواسته)
ب- تعبیرها یا ارزیابی ها ( معنایی که به رویدادها و مزاحمت های ذهنی داده می شود)
ج- باورها ( فرضیات دیرپایی که در مقابل موقعیّت ها حفظ می شود)
این محقّقین بخش باورها را به شش نوع باور بنیادین تقسیم بندی می کنند که عبارتند از:
اهمیت فوق العاده افکار و تفسیر اطلاعات مبهم، کنترل افکار، توجه بسیار و برآورد بیش از حد خطر ناشی از وسواس، ناتوانی در تحمّل عدم قطعیّت و نیاز به اطمینان ، مسئولیّت پذیری، کمال گرایی.[۲۳۲]
اهمیّت یافتنِ افکار بیشتر از واقعیّاتِ منطقی، موجب می شود که فرد وسواسی با وجود برخوردار بودن از یک تفکّر منطقی نسبی و واقف بودن براین حقیقت که ترس ها ونگرانی هایش غیرمنطقی وبی اساس هستند، تسلیم حالات ذهنی و رفتارهای نامطلوب ونامتعادل وسواس گونه ای شود که از سوی احساساتی مثل ترس از گناه کردن و مجازات شدن، به او دیکته می شوند. به عنوان مثال تصوّر کنید قرار است فردی ک مذهبی است و نسبت به طهارت ونجاست وسواس دارد، لباس آغشته به خونی را تطهیرکند.گرچه این شخص با احکام فقهی مربوط به این کار کاملاً آشناست، اما چون تفکّر عاطفی او بر تفکّر منطقی اش استیلا دارد، لذا تحت تأثیر احساس ترس قرار می گیرد وپیوسته نگران است که مبادا ذرّه ای از غُساله لباس، آلوده به خون باشد وبرروی سروصورت یا بدن ولباسش بریزد ولباسش یابدنش نجس شود. با وجود این که این فرد براساس تفکّر منطقی خود می داند احتمال آلوده بودن ذرّات غُساله به خون بسیار بسیار کم است واو به هیچ طریق متعارفی قادر به اثبات این موضوع نیست، ولی چون فکر نجس بودن ترشّحات غساله اهمیّت فوق العاده ای برایش دارد لذا نمی تواند منطقی فکر کند وتسلیم تفکّر عاطفی خود می شود وهر قسمت از لباس یا بدنش را که گمان می کند درمعرض ترشّح قرار گرفته است ، تطهیر می کند وآن قدر این عمل را تکرار می کند که دیگر درمانده شود وبالاخره تصمیم به تعویض لباس وشستشوی بدن می گیرد.[۲۳۳] دقّت ونظم و نظافت، اموری هستند که عقلای جهان و هر انسانی، آن‏ها را ممدوح و ارزشمند می دانند، اما اگر توجّه و دقّت در انجام کارها و رعایت نظم و نظارت، بیش از حدّ لازم باشد و در انجام آن زیاده روی شود، این امور مقدّس، نامقدّس و ضد ارزش می شوند که نه دین آن را می پذیرد و نه عقل آن را قبول می کند.
مردم درباره ی خود، دیگران و دنیای اطرافشان باورهایی دارند که این باورهای بنیادین و عمیق، تعیین کننده ی تعبیر و تفسیر آن ها از رویدادهای روزمرّه است، وبه همین ترتیب تعیین کننده ی خُلق و اعمال آن هاست. باورهای بنیادینِ ترس آور به تعبیر و تفسیرهایی درباره ی خطر، خُلق مضطرب و اعمال حفاظتی افراطی منجر می شود. افرادی که باورهای مثبت قوی درباره ی خود و دیگران دارند معمولاً به افکار مزاحمشان اهمیّت زیادی نمی دهند؛ حتی اگر در ابتدا ناراحت کننده باشند. امّا افراد دارای باورهای منفی در نادیده گرفتن افکار مزاحم ناخوشایند، مشکل بیشتری خواهند داشت.[۲۳۴]
این باورها در فردی که برای مثال در یک خانواده ی سخت گیر و ایرادگیر بزرگ شده است و در برابر اشتباهاتش همواره مورد انتقاد شدید والدین قرار گرفته است، و هیچ گونه خطا و اشتباهی در برابر انتظارات بیش از حد آنان قابل قبول نبوده است، موجب می شود که این فرد در مقابل کارهای پرمسئولیّت، به دنبال رفتاری کمال جویانه باشد و در برابر کاستی های خود احساس گناه کرده و دچار شرم ساری گردد. هرگاه مسئولیّت سنگینی مثل ازدواج، بارداری وغیره برایش پیش آید، به دلیل احساس مسئولیّت افراطی اش، هر فکر مزاحمِ معمولی را با یک خطر بالقوّه همراه می بیند که او را مضطرب و نگران می سازد و به طرز مبالغه آمیزی خود را مسئول جلوگیری از بروز خطر می داند.
اگر فرد میزان تهدیدی راکه از طرف وسواس خود احساس می کند بیش از اندازه بزرگ جلوه دهد، توان وقدرت سازگاری خود را کمتر می بیند و به دنبال راه حل وکمک می گردد. بنابراین، اگر فرد نگران مبتلا شدن به بیماری ایدز (HIV) باشد، هر کجا لکّه قرمز رنگی را ببیند با تصور این که آن لکّه خون، آلوده بهHIV می باشد، دچار این اضطراب می گردد که او هیچ وقت قادر نیست در برابر این جریان از خود محافظت کند.[۲۳۵]
همچنین افرادی که خطر احتمالی را بیش از آن مقداری که هست، برآورد می کنند، مخصوصاً در مواقعی که قادر نیستند ابهام یا یقین نداشتن درباره ی تهدید بالقوّه را تحمّل کنند، برای دفع خطر احتمالیِ شدید دچار رفتارهای وسواسی می شوند. [۲۳۶]چون وجود خطر احتمالی شدید و عدم قطعیّت نسبت به آن، موجب بروز نگرانی و استرس می شود. درخصوص اعمال دینی، شخصی که احساس مسئولیّت می کند و دوست دارد وظیفه اش را به بهترین وجه ممکن انجام دهد و حتی سرسوزنی تخطّی از وظیفه وتکلیف را برخود روا نمی دارد و معتقد است اگر ذرّه ای اشتباه یا کاستی در عملش باشد، آن عمل باطل است و خطر بسیار شدیدی به نام جهنّم را پیش روی خود خواهد داشت، در صورت وجود شرایط ضعف روحی و زمینه ی وراثتی وسواس، تحمّل این وضعیت برایش ناممکن و فوق طاقت خواهد بود، در نتیجه برای اجتناب از عذاب، در انجام وظیفه خود به شدت احساس مسئولیت افراطی و وسواس گونه ای روا می دارد و تمام تلاش خود را می کند که حتی سرسوزنی فروگذار نکند؛ در حالی که این وضعیت خطر بزرگ تری به نام وسواس و عواقب آن را موجب خواهد شد.
یکی دیگر از عوامل مهم روانی که درایجاد وتقویت وسواس نقش بسزایی دارد « توجه بیش از حد» نشان دادن به چیزهایی است که به طور طبیعی اتّفاق می افتند. هنگامی که یک امر نگران کننده عادی ومعمولی برای انسان به وجود می آید اگر نسبت به آن واکنش طبیعی و به اندازه داشته باشد یا اصلاً توجهی به آن نکند وبی تفاوت ازکنار آن عبورکند به مرور زمان آن نگرانی کم رنگ وکم رنگ تر شده تا این که بالاخره محو و ناپدید می گردد. اما به محض این که بر روی نگرانی مورد نظر تمرکز شود، به تدریج شروع به رشد ونمو، جوانه زدن وسپس پروبال گسترانیدن، می کند تا آنجاکه تمام فکر وذهن شخص را درگیرنموده، باعث انگیزش عصبی او می شود اضطراب واسترس افزون تری را ایجاد می کند. آنچه که در پی این اضطراب فزاینده رخ می دهد، روی آوردن به اقدام یا عملی است که مقدار این استرس را کاهش می دهد. در ابتداء با اعمال تکراریِ وسواسی این مقصود حاصل می شود اما پس از مدتی و با اندک توجه وتلنگری دوباره این چرخه تکرار می شود ودرپایان به نگرانی های تجدیدشونده ی بیشتر منتهی می گردد؛ به گونه ای که دیگر کنترل آن با رفتارها واعمال تکراری امکان پذیر نیست وفقط به یک سیستم دفاعی بی اثر ولی با هدف خنثی کنندگی دربرابر اضطراب، تبدیل می گردد.[۲۳۷]
همان گونه که برخی از روان شناسان اشاره کرده اند، این اضطراب ونگرانی روبه افزایش «حلقه معیوبِ»[۲۳۸] چرخه ای است که دوران مداوم وتقویت شونده آن بین دو قطب «اضطراب» و «وسواس» صورت می پذیرد. برای مثال اگر یک نگرانی ساده مانند ترس از آلوده شدن به نجاست وبیماری را در این چرخه قراردهیم، این نگرانی ساه با دوران کردن دراین چرخ معیوب، رشدونمو کرده وتبدیل به یک اضطراب فزاینده و سرسام آور می گردد. دراین مثال اگر فرد واکنش دهنده دارای «استرس عقده ای»[۲۳۹] نیز باشد وضع به مراتب وخیم تر از آنچه که تصوّرمی شود، پیش خواهدرفت.
۲-۲-۳-۴ – عوامل هیجانی یا خُلقی موثر در بروز وسواس
فشار روانی و تغییرات مهم زندگی که قبلاً نیز بدان ها اشاره شد وهیجان های جنسی مهار شده یا تکانه های جنسی ، خشم های فروخورده شده و همچنین تغییر خُلق های ناشی از تغییرات هورمونی (زمان قاعدگی) معمولاً شیوه ی احساسات و هیجانات ما را تغییر می دهند. این مسائل می توانند تأثیربسیار عمیقی بر هیجانات ما بگذارند واگر بی تاثیر باشند،عجیب و غیرعادی است. ناگفته پیداست که مرگ یک دوست یامرگ یکی ازبستگان نزدیک تاثیرات منفی شگرفی بر احساسات ما می گذارد. دراثر این نوع تاثیرات، ممکن است مضطرب یا افسرده شویم یا به طرز عجیبی بی قرارشویم وخلق و خو واحساس بدی نسبت به خودمان ودیگران یا نسبت به هردو، پیداکنیم. از آن جایی که شیوه ی احساس ما دقیقاً روی شیوه ی تفکّرمان تاثیر می گذارد، هیجانات، نقش عمده ای در پدید آمدن و رشد وگسترش افکار بدبینانه وسوءظن بازی می کنند شیوه ی نگرش ما نسبت به خودمان ودیگران می تواند تحت تاثیر هیجانات ما قرار بگیرد.

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت
 [ 10:48:00 ب.ظ ]




* کژدم: هشتمین برج فلکی
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
توضیحات: نام این برج به عربی «عقرب»، به لاتین «Scorpius»، و نشانۀ اختصاری آن «♏» می‌باشد. این برج فلکی، به صورت عقربی تصور شده است. صورت فلکی کژدم برج هشتم از دایرهالبروج است و مابین برجهای میزان (ترازو) و قوس (نیمسب) قرار دارد. معادل این برج در سانسکریت vṛ́ṡcika- نام دارد (مونیرویلیامز، ۱۹۶۰: ۱۰۱۱). در نجوم سنتی، ورود خورشید به این برج، برابر با آغاز ماه آبان است.
ریشه شناسی: مطابق بهار (۱۳۷۵: ۵۷) و نیبرگ (۱۹۷۴: ۸۲)، این واژه در اصل «گزدم» به معنای «دارای دم گزنده» بوده است؛ و در فارسی نو به صورت «کژدم» و به معنی «دارندۀ دم کژ یا خمیده» بکار می‌رود: فارسی میانه: gazdum «دارای دم گزنده» (بهار، ۱۳۴۵: ۳۶۴، ۳۶۵؛ مکنزی، ۱۳۷۳: ۷۸؛ نیبرگ، ۱۹۷۴: ۸۲)؛ فارسی میانه اشکانی ترفانی: مرتبط با gašt [gšt] «گزیده» (بویس، ۱۹۷۷: ۴۲)؛ [gšt] «مار» (نیبرگ، ۱۹۷۴: ۸۲)؛ فارسی نو: کژدم «دارای دم خمیده»؛ معادل انگلیسی: Scorpion از لاتین Scorpio ؛ معادل عربی: عقرب [ˁaqrab] (دوبلوا، ۲۰۰۶: ۱۰۰)؛

gēhān [gyhˀn’ | Paz. gēhą | Av. gaēϑanąm | M, N gihān, ǰahān]
* گیهان: کیهان، جهان
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
توضیحات و ریشه شناسی: این واژه وام گرفته از واژه اوستایی gaēϑanąm به معنی «جهان مادی» است که خود مشتق از واژۀ gaēϑā- «جانور اهلی» است. واژه عربی حیوان به معنی «جانور اهلی» نیز از ریشه «حیّ» به معنی «زنده بودن» ساخته شده است: سانسکریت: از ریشه jiv- «زندگی کردن» (مونیرویلیامز، ۱۹۶۰: ۴۲۲)؛ اوستایی: gaēϑanąm «جهان مادی» مشتق از gaēϑā- «جهان، موجود، خانه، دارایی، مزرعه، مال و حیوان» (رایشلت، ۱۹۱۱: ۲۲۶)؛ فارسی باستان: مشتق از gaiϑā- «جانداران» (کنت، ۱۹۵۳: ۱۸۲)؛ فارسی میانه: gēhān (بهار، ۱۳۴۵: ۱۸۵؛ مکنزی، ۱۳۷۳: ۷۸؛ هوبشمان، ۱۸۹۵: ۵۱)؛ فارسی میانه ترفانی: gētīg [gytyg] «جهان، گیتی» (بویس، ۱۹۷۷: ۴۴)؛ فارسی میانه اشکانی ترفانی: gēhān (دورکین-مایسترارنست، ۲۰۰۴: ۱۶۹؛ بویس، ۱۹۷۷: ۴۳)؛ [gyh] «جهان»، [gyhˀn] «جهان ها» (نیبرگ، ۱۹۷۴: ۸۲)؛ پازند: gēhą (نیبرگ، ۱۹۷۴: ۸۲)؛ فارسی نو: گیهان، کیهان، جهان (هوبشمان، ۱۸۹۵: ۹۶)؛ انگلیسی: از ریشه live (مونیرویلیامز، ۱۹۶۰: ۴۲۲)؛ معادل عربی: عالم (دوبلوا، ۲۰۰۶: ۱۳۰).
ترکیبات:
zāyč ī gēhān [zˀyc y gyhˀn’] «زایچه گیهان، طالع عالم».

Gōzihr [gwcyhˀl, gw(k)cyhl | Av. gao-čiϑra- | Ar. ǰawzahr, N gawzahr]
(نجوم)
* گوزهر: جوزهر، مدار ماه، عقدتین ماه
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
توضیحات: واژه gao-čiϑra- به معنی «گاو-تخمه» یکی از صفات ماه است که در اوستای متأخر (یشت ۷، ۱، ۱۶؛ وندیداد ۲۱: ۹) ذکر شده است و در لغت زند پهلوی به gōspand-tōxmag و gōspand-čihrag ترجمه شده است (مکنزی، ۲۰۰۲: ۱۸۴). انتخاب واژه gōzihr برای آنچه در آسمان باعث خورشیدگرفتگی و ماه‌گرفتگی می‌شود، نشان دهنده این است که قدما می‌دانسته اند که این دو پدیده نجومی با مدار ماه مرتبط است. پژوهشگران متون پهلوی تا قبل از تقی‌زاده (۱۳۱۶: ۵۲۰) گوزهر را ستاره دنباله داری می‌پنداشتند که به دور خورشید می‌گردد.[۱۷] به هر حال، از آنجا که قدما می‌دانسته اند که عامل گرفتگی خورشید، ماه است، با انتخاب واژه gōzihr برگرفته از واژه اوستایی gao-čiϑra- که صفت اصلی ماه است خواسته اند بدون اینکه مستقیماً چهره ایزدی ماه را آلوده کنند، خورشیدگرفتگی را به یکی از جلوه های او نسبت دهند. ارتباط ماه و تخمه گاو در جای جای ادبیات پهلوی آشکار است؛ برای نمونه، در بندهشن (۱-الف: ۱۴) آمده است: «گاو یکتاآفریده سپید وروشن بود چون ماه»؛ (۶-هـ : ۲و۳) «روشنی و زوری که در تخمۀ گاو بود به ماه سپرده شد و آن تخمه به روشنیِ ماه پالوده شد»؛ از طرفی بنا بر بندهشن (۵-الف: ۲)، شرف ماه در برج گاو است؛ و همچنین در نجوم سنتی نیز، شرف ماه، سر گوزهر، و دم گوزهر، هر سه، در ۳ درجه از خانه شرف خود می‌باشند؛ از همه مهمتر، در بندهشن (۳۴: ۱۷)، در توصیف فرجام گیتی آمده است: «گوزهرمار که بر تیغ ماه جای دارد، از آسمان به زمین خواهد افتاد». این جمله به روشنی مکان گوزهر را بر روی ماه نشان می‌دهد. در بندهشن، دلایل و نشانه های دیگری نیز دال بر انطباق ماه و گوزهر وجود دارد و کلیه داده های نجومی در مورد گوزهر مستقیماً به ماه ربط پیدا می‌کند. برای مثال، در (۵الف: ۵) آمده است: «گوزهر درون آسمان همچون ماری ایستاد: سر به دوپیکر و دنب به نیمسب، چنان که میان سر و دنب همیشه شش برج فلکی هست». توضیح اینکه، مار-شکل بودن گوزهر به دایره‌وار بودن مدار ماه مرتبط است و اینکه فاصلۀ بین سر و دنب، همیشه شش برج است به این معنی است که بین سر و دم همیشه ۱۸۰ درجه فاصله است و از آنجا که خورشید در هر روز یک درجه از دایرهالبروج را طی می‌کند، ۱۸۰ روز طول می‌کشد تا از سر گوزهر به دنب گوزهر برسد یعنی بین دو خورشیدگرفتگی متوالی ۱۸۰ روز یا دقیقتر بگوییم ۶ ماه قمری فاصله است. حال، همین مطلب در بندهشن (۲۵: ۲۷)، در مورد ماه هم آمده است: «ماه به ۱۸۰ روز باز به آن جای بیاید که از آغاز برفت». منظور از آمدن ماه به جای اول، تنها و تنها، تکرار چرخه خسوف و کسوف است که به گوزهر مرتبط است وگرنه ماه عملاً بعد از ۵/۲۷ روز به جای اول خود در دایرهالبروج باز می‌گردد. همچنین بر طبق بندهشن (۵-الف: ۵)، حرکت گوزهرمار از عقب است. توضیح اینکه، حرکت عقدتین برعکس حرکت خورشید و سیارگان است زیرا حرکتِ همه سیارات از حمل به ثور، از ثور به جوزا، از جوزا به سرطان و الی آخر است؛ اما، حرکت عقدتین (یعنی حرکت مکان خورشیدگرفتگی) از حمل به حوت، از حوت به دلو، از دلو به قوس و الی آخر است. توضیح واضحتر اینکه اگر امسال کسوفی در اول حمل رخ دهد، سال بعد همان نوع کسوف در برج حوت است و الی آخر. بر طبق بندهشن (۵الف: ۵) نکته‌ای دیگر در مورد گوزهر این است که: «هر ده سال، آنجا که سر است دنب و آنجا که دنب است سر قرار می‌گیرد». توضیح اینکه ماه پس از ۱۹ سال دوباره به همان وضعیت سابق نسبت به خورشید و دایرهالبروج قرار می‌گیرد. به همین خاطر است که در دوران هخامنشی برای تطابق تقویم قمری با تقویم شمسی، یک الگوی ۱۹ ساله را تکرار می‌کردند. این باعث می‌شد که اگر در ماه اول از سال اول خورشیدگرفتگی در عقدۀ رأس رخ داده، ۱۹ سال بعد، یعنی در ماه اول از سال بیستم، دوباره در عقدۀ راس یک خورشیدگرفتگی رخ دهد. از آنجا که عقدۀ رأس و ذنب با هم ۱۸۰ درجه فاصله دارند (یعنی روبروی هم‌اند)، و برای رسیدن رأس به جای قبلی اش ۱۹ سال لازم است، در نتیجه، پس از نصفِ ۱۹ سال یعنی ۵/۹ سال، رأس و ذنب جای خود را عوض می‌کنند. این به معنی آن است که اگر در ماه اول از سال اول خورشیدگرفتگی در رأس رخ دهد، ۵/۹ سال بعد یعنی در سال دهم، خورشیدگرفتگی در ماه اول و در ذنب رخ خواهد داد. برای نمونه، در تاریخ ۲۱/۶/۵۰۳ ق‌م کسوف در آخر ماه سوم از تقویم بابلی در سرطان و در عقدۀ جنوبی (ذنب) رخ داده است، ۵/۹ سال بعد، در ۱۱/۷/۴۹۴ ق‌م نیز کسوف در آخر ماه سوم بابلی در سرطان است اما این بار در عقدۀ شمالی (رأس). همه اینها نشان می‌دهد که منجمان قدیم با آگاهی تمام نام گوزهر را برای عقدتین ماه برگزیده‌اند. (برای توضیحات بیشتر رک. Gōzihr-sar)

(( اینجا فقط تکه ای از متن درج شده است. برای خرید متن کامل فایل پایان نامه با فرمت ورد می توانید به سایت feko.ir مراجعه نمایید و کلمه کلیدی مورد نظرتان را جستجو نمایید. ))

ریشه شناسی: این واژه مرکب است از gō- «گاو» + zihr-/čihr- «تخمه». (برای بررسی ریشه شناسی رک. čihrag و gāw): اوستایی: gao-čiϑra- «گاو-تخمه، صفت ماه» (رایشلت، ۱۹۱۱: ۲۲۶؛ نیبرگ، ۱۹۷۴: ۸۳)؛ فارسی میانه: gōzihr, gōčihr «اژدها، کسوف» (دورکین-مایسترارنست، ۲۰۰۴: ۱۶۶)؛ Gōzihr «عقدتین» (مکنزی، ۱۹۷۱: ۳۷)؛ Gōcihr «ستاره‌ای اهریمنی» (نیبرگ، ۱۹۷۴: ۸۳)؛ فارسی نو: گوزهر؛ معادل عربی: جوزهر: معرّب «گوچهر».

* شکل شمارۀ ۱ *
مدار ماه یا گوزهر-مار
Gōzihr-dumb
(نجوم)
دم گوزهر: عقده جنوبی، عقدۀ ذَنَب
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
توضیحات: (رک. gōzihr ، gōzihr-mār و gōzihr-sar)
ریشه شناسی: (رک. Gāw ، čihrag و dumb).

Gōzihr mār
(نجوم)
* مار گوزهر: گوزهر، جوزهر، مدار ماه، عقدتین ماه
* مار گوزهر: تِنّینِ فلک، کهکشان راه شیری
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
توضیحات: منظور از گوزهر مار، مدار ماه است. قدما، گوزهر را محل تقاطع فلک مُمَـثِّـل (دایرهالبروج) و فلک مایل (مدار ماه) تعریف می‌کردند و به آن تنّینِ فلک (اژدهای آسمان) نیز می‌گفتند و معتقد بودند این مار بزرگ که همانند سیارات در حرکت است، همیشه شش برج فلکی بر پشت اوست و شش برج در زیر شکمش (دهخدا). از آنجا که در عربی گوزهر را «تنین» به معنی «اژدها» نیز نامیده اند و واژه تنین همزمان به سه پدیدۀ نجومی، یعنی، عقدتین ماه، راه شیری، و یکی از صور فلکی شمالی بنام Draco «اژدها» (صوفی، ۱۳۵۱: ۳۵) اشاره دارد؛ اصطلاح گوزهر نیز برای اشاره به این سه پدیده بکار رفته است.
تصویر گوزهر به صورت مار و اژدها ریشه در فرهنگ کلدانیان دارد. آنها معتقد بودند که این اژدها قبل از آفرینش ستارگان وجود داشته است و در حالی که سرش به سمت مشرق و دمش به سمت مغرب است، از جهان نگهبانی می‌کند. بعدها، این اژدها با کهکشان راه شیری تداعی گردید و در بندهشن، راه شیری با اصطلاحِ brēh i gōzihr «درخشش گوزهر» وصف شده است (مکنزی، ۲۰۰۲: ۱۸۴) (همچنین رک. rāh ī Kā̌wōsān). نام گوزهر مار در فارسی میانه ترفانی azdahāg و در پهلوی اشکانی ترفانی ažδahāg است (دورکین-مایسترارنست، ۲۰۰۴: ۸۵، ۳۶). (برای توضیحات بیشتر رک. Gōzihr)
ریشه شناسی: این اصطلاح مرکب است از: gōzihr + mār . (برای بررسی ریشه شناختی قسمت اول رک. Gāw و čihrag). بررسی ریشه شناختی mār در زیر آمده است: هند و ایرانی آغازین: از ریشۀ *mar- «مردن» (لوبوتسکی، ۲۰۰۹: ۶۵)؛ سانسکریت: māra «کشنده» (مایرهوفر، ۱۹۹۶: ۳۱۸؛ مونیرویلیامز، ۱۹۶۰: ۸۱۱)؛ اوستایی: از ریشه mar- «مردن» (رایشلت، ۱۹۱۱: ۲۵۱)؛ فارسی باستان: از ریشه *mar- مرتبط با marta- «مرده» (کنت، ۱۹۵۳: ۲۰۲)؛ فارسی میانه: mār [mˀl] «مار» (بهار، ۱۳۴۵: ۲۷۲؛ مکنزی، ۱۹۷۱: ۵۴؛ نیبرگ،۲۰۰۳: ۱۲۶)؛ فارسی میانه و پهلوی اشکانی ترفانی: از ریشه myr- «مردن» (بویس، ۱۹۷۷: ۵۹)؛ فارسی نو: مار؛ انگلیسی: مرتبط با mort «مرگ»؛ معادل عربی: تنین «اژدها»، تنین الفلک.

Gōzihr-sar
(نجوم)

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت
 [ 10:48:00 ب.ظ ]




۱ـزنجان ۲ـ قزوین ۳ـ ساوه ۴ـ سلطان‌آباد (اراک) ۵ـ رشت ۶ـ شهسوار (تنکابن)

    • استان دوم شامل شهرستان‌های:

۱ـ قم ۲ـ کاشان ۳ـ تهران ۴ـ سمنان ۵ـ ساری ۶ـ گرگان

    • استان سوم شامل شهرستان‌های:

۱ـ اردبیل ۲ـ تبریز۳ـ میانه

    • استان چهارم شامل شهرستان‌های:

۱ـ خوی ۲ـ رضائیه (ارومیه) ۳ـ مهاباد ۴ ـ مراغه ۵ ـ بیجار

    • استان پنجم شامل شهرستان‌های[۱۱]

۱ـ ایلام ۲ـ شاه‌آباد (اسلام‌آباد غرب) ۳ـ کرمانشاهان (کرمانشاه) ۴ـ سنندج ۵ـ ملایر ۶ـ همدان

    • استان ششم شامل شهرستان‌های:

۱ـ خرم‌آباد ۲ـ گلپایگان ۳ـ اهواز ۴ـ خرمشهر

    • استان هفتم شامل شهرستان‌های:

۱- بهبهان ۲ـ شیراز ۳ـ بوشهر ۴ـ فسا ۵ـ آباده ۶- لار

    • استان هشتم شامل شهرستان‌های:

۱ـ کرمان ۲ـ بم ۳ـ بندرعباس ۴ـ خاش ۵ـ زابل

    • استان نهم شامل شهرستان‌های:

۱ـ بیرجند ۲ـ تربت‌حیدریه ۳ـ مشهد ۴ـ قوچان ۵ ـ بجنورد ۶ـ گناباد ۷ـ سبزوار ۸- جویمند

    • استان دهم شامل شهرستان‌های:

۱ـ اصفهان ۲ـ یزد
طی تبصره مندرج در ماده ۲ قانون، جزایر مجاور هر یک از شهرستان‌ها، تابع آن شهرستان می‌باشد. در صورت ضمیمه قانون اصلاح قانون در تقسیمات کشوری نام ۴۹ شهرستان و ۲۹۰ بخش قید شده‌است.(پایگاه اطلاعات قوانین ومقررات کشور،۱۳۱۶ )
۲-۸-۳- تغییرات تدریجی استان‌های دهگانه
از سال ۱۳۱۶ به بعد تغییراتی در تفسیمات کشوری به استناد تبصره ماده ۲ قانون سال ۱۳۱۶ به وجود می‌آید. در سال ۱۳۲۵ استان سوم و چهارم تبدیل به یک استان به نام استان آذربایجان گردیده و سال ۱۳۲۶ حوزه بلوچستان به مرکزیت زاهدان و ۳ فرمانداری تابعه تحت نظر یک نفر مأمور عالی‌رتبه به نام فرمانداری کل که هم‌ردیف با استاندار است اداره، و در سال ۱۳۲۶ علاوه بر تأسیس فرمانداری کل بلوچستان، استان مرکزی (به مرکزیت تهران) نیز در تاریخ ۲۳ مهر ۱۳۲۶ با ترکیب شهرستان‌های قزوین، ساوه، قم و دماوند و محلات ایجاد شد.
در سال ۱۳۳۳، فرمانداری‌های کل بنادر و جزایر خلیج‌فارس و بنادر و جزایر دریای عمان و در سال ۱۳۳۶ فرمانداری کل خرم‌آباد و همچنین استان بلوچستان و سیستان ایجاد و فرمانداری کل بختیاری و چهارمحال و همچنین استان کردستان و استان‌های سوم و چهارم در سال ۱۳۳۷ تأسیس شدند.
در تغییر دیگر در قانون تقسیمات کشوری در ۱۳۳۹ استان‌ها به جای عدد با اسامی اصلی و تاریخی شان نامیده شدند و بر این اساس کشور به ۱۴ استان و ۶ فرمانداری کل و ۱۳۹ فرمانداری و ۴۴۹ بخشداری تقسیم شد. بخش بزرگی از استان مرکزی فعلی در استان مرکزی آن زمان به مرکزیت شهر تهران قرار داده شد[۱۲]
در سال ۱۳۴۰ فرمانداری‌های کل سمنان، همدان، و لرستان ایجاد و فرمانداری کل بویراحمدی و کهگیلویه به مرکزیت یاسوج در سال ۱۳۴۲ تاسیس شد. فرمانداری‌های: کل ایلام و لرستان پشتکوه در سال ۱۳۴۳ و فرمانداری‌های کل بنادر و جزایر بحر عمان و خلیج‌فارس منحل و استان ساحلی بنادر و جزایر خلیج‌فارس و دریای عمان به مرکزیت بندرعباس تأسیس می‌شود.
در سال ۱۳۴۸ فرمانداری‌های کل بوشهر، زنجان و یزد ایجاد گردیده و در سال ۱۳۵۲، استان‌های بوشهر، یزد و چهارمحال و بختیاری، لرستان، زنجان و همدان تأسیس می‌یابد. در سال ۱۳۵۵، فرمانداری‌های شمیرانات و ری منحل و در محدوده شهرستان تهران، شمیرانات و ری شهرستان‌های جدیدی به مرکزیت شهر تهران از ترکیب بخش‌های حومه، ری، فشاپویه، لواسانات و رودبار قصران تأسیس شد. در همان سال استان‌های بویراحمد و کهگیلویه و سمنان تأسیس یافته و نام استان ساحلی و بنادر و جزایر خلیج‌فارس و دریای عمان به استان هرمزگان تغییر می‌یابد. در سال ۱۳۵۶، مرکز استان مرکزی از تهران به اراک انتقال یافته، شهرستان قزوین به استان زنجان الحاق، و فرمانداری‌های تهران و کرج در محدوده شهرستان‌های مربوطه مستقیماً زیر نظر وزارت کشور قرار گرفت. در سال ۱۳۵۷، در محدوده شهرستان تهران و کرج و ورامین، استان تهران به مرکزیت شهر تهران ایجاد شده و شهرستان‌های شمیران و ری بار دیگر تأسیس گردید.
در سال ۱۳۵۷ و تا پیش از پیروزی انقلاب اسلامی، کشور ایران دارای ۱۶۵ شهرستان و ۴۷۵ بخش بوده‌است.
۲-۹- تقسیمات کشوری دوره انقلاب اسلامی
پس از پیروزی انقلاب اسلامی ایران، در سال ۱۳۵۸ عمده تغییرات، در تغییر نام عناصر و واحدهای تقسیمات کشوری بود. در همان سال علاوه بر تغییر نام‌ها و انتزاع و الحاق‌ها، شهرستان‌های مهریز، خوانسار، شادگان، قائنات، ترکمن، رامسر، دلیجان، مشیز، علی‌آباد، فریدون‌شهر و آستانه اشرفیه تأسیس و در سال ۱۳۵۹ شهرستان‌های کهنوج، فلاورجان، دیر، تاکستان، لردگان فارسان، شیروان و چرداول، سوادکوه، کردکوی، سربند، کنگاور، سرپل ذهاب، گیلان‌غرب و اندیمشک ایجاد و شهرستان کیش به بخش تبدیل شد. در سال ۱۳۶۱، شهرستان ابوموسی ایجاد شده و از سال مذکور به بعد به علت انجام مطالعات مربوط به تهیه و تدوین قانون جدید تقسیمات کشوری، کلیه تغییرات تقسیماتی متوقف گردید.
۲-۹-۱- سومین قانون تقسیمات کشوری
قانون تعاریف و ضوابط تقسیمات کشوری در سال ۱۳۶۲ به تصویب مجلس شورای اسلامی رسید. چارچوب این قانون همان چارچوب قانون مصوب ۱۹ دی ۱۳۱۶ بوده بدین‌گونه که واحدهای تقسیماتی و سطوح موجود در هر دو قانون، عبارت بودند از استان، شهرستان، بخش و دهستان. در قانون تعاریف و ضوابط تقسیمات کشوری برای هر یک از سطوح تقسیماتی تعاریف، معیارها و ضوابط معینی برای شناسایی و ایجاد و تأسیس آنها در نظر گرفته شد. این معیارها شامل پارامترهای جمعیت با درنظرگرفتن تراکم، و شاخص‌های اجتماعی، اقتصادی، فرهنگی، سیاسی و … مناطق است.

در اجرای مراحل اولیه قانون، نزدیک به ۲۳۲۰ دهستان و ۸۱۰ بخش تأسیس شده، ولی ایجاد و تأسیس شهرستان تا سال ۱۳۶۶ متوقف بود. شهرستان جاسک به عنوان اولین شهرستان پس از تصویب قانون تعاریف و ضوابط تقسیمات کشوری در ۱۲ دی ۶۶ به تصویب رسیده، و از آن پس:

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت
 [ 10:48:00 ب.ظ ]
 
مداحی های محرم